بهترین همسر دنیا
برای بهترین همسر دنیا
درباره وبلاگ


هزار سال هم که بگذرد دوستت دارم به همان تر و تازگی روز اول ...

پيوندها
من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم
عشق الهی
ترنم باران
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بهترین همسر دنیا و آدرس همسرم.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 29
بازدید هفته : 34
بازدید ماه : 47
بازدید کل : 6683
تعداد مطالب : 60
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
ویدا

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 9:50 :: نويسنده : ویدا

ظهر یک روز سرد زمستانی ، وقتی پروین به خانه برگشت، پشت در پاکت نامه ای را دید که نه تمبری داشت و نه مهر اداره ی پست روی آن بود. فقط نام و آدرسش روی پاکت نوشته شده بود.

او با تعجب پاکت را باز کرد و نامه ی داخل ان را خواند:

" پروین عزیزم،

عصر امروز به خانه ی تو می ایم تا تو را ملاقات کنم .

با عشق ، خدا "

پروین همان طور که با دست های لرزان نامه را روی میز می گذاشت. با خود فکر کرد که چرا خدا می خواهد او را ملاقات کند؟ او که آدم همی نبود. در همین فکرها بود که ناگهان کابینت خالی آشپزخانه را به یاد آورد و با خود گفت: : من که چیزی برای پذیرایی ندارم!". پس نگاهی به کیف پولش انداخت . او فقط هزار و صد تومان داشت.

با این حال به سمت فروشگاه رفت و یک قرص نان فرانسوی و دو بطری شیر خرید. وقتی از فروشگاه بیرون آمد، برف به شدت در حال بارش بود و او عجله اشت تا زود به خانه برسد و عصرانه را حاضر کند. در راه برگشت، زن و مرد فقیری را دید که از سرما می لرزیدند. مرد فقیر به پروین گفت:" خانم ، ما خانه و پولی نداریم. بسیار سردمان است و گرسنه هستیم. ایا امکان دارد به ما کمکی کنید؟"

پروین جواب داد: "متاسفم، من دیگر پولی ندارم و این نانها هم برای مهمانم خریده ام."

مرد گفت: " بسیار خوب خانم ، متشکرم" و بعد دستش را روی شانه ی همسرش گذاشت و به حرکت ادامه دادند.

همان طور که مرد و زن فقیر در حال دور شدن یودند، پروین درد شدیدی را در قلبش احساس کرد. به سرعت دنبال آنها دوید: " اقا خواهش می کنم صبرکنید" وقتی پروین به زن و مرد فقیر رسید، سبد غذا را به آنها داد و بعد کتش را درآورد و روی شانه های زن انداخت.

مرد از او تشکر کرد و برایش دعا کرد. وقتی پروین به خانه رسید یک لحظه ناراحت شد چون خدا می خواست به ملاقاتش بیاید و او دیگر چیزی برای پذیرایی از خدا نداشت. همان طور که در را باز کرد ، پاکت نامه دیگری را روی زمین دید. نامه را برداشت و باز کرد:

" پروین عزیز،

از پذیرایی خوب و کت زیبایت متشکرم،

با عشق ، خدا "
www.reza202.blogsky.com

 
چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 9:48 :: نويسنده : ویدا

زنگ زدم اورژانس، می گم تصادف شده… آقاهه می پرسه کسی هم صدمه دیده؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ فقط زنگ زدم بگم همه سالمن، از نگرانی درتون بیارم.!


**********************************


گوشی موبایلم تو دستم بود .
دوستم میگه :این گوشیته؟
میگم:پــ نــ پــ کنترل تلوزیونمونه گرفتم تو دسم گم نشه


**********************************


یکی داشته ماهی میگرفته دوسش میگه داری ماهی میگری میگه:پــ نــ پــ دارم پشتک میزنم


**********************************


یکی رو دماغش چسب زده بود .
دوسش بهش میکه دماغتو عمل کردی میگه :پــ نــ پــ زنبور نیش زده قایمش کردم


**********************************


رفتم دکتر (90 سالشه) به من میگه: مریضی؟ میگم: پـَـــ نــه پـَــ اومدم خاطرات جنگ جهانی رو با هم مرور کنیم.


**********************************


داشتم یه گربه رو تو سبد می بردم صدای میو میوش کل خیابون رو برداشته بود …
دختره میگه گربس؟! پـَـــ نــه پـَـــ نهنگه اختلال ژنیتیکی پیدا کرده !!!


**********************************


با دوستم تو صف عابر بانک وایستادیم یارو با موتور اومده بقلمون میگه عابر بانک سالمه؟ گفتم: پـَـ نـَـ پـَـ خرابه ما اینجا وایستادیم نوبتمون بشه با دکمه هاش اتل متل توتوله بازی کنیم


**********************************


یه کف گرگی زدم تو صورتش
میگه: خواستی عصبانیتتو روم خالی کنی؟
گفتم : پـَـ نـَـ پـَـ خواستم بگم آی لاو یو


**********************************


تو اتاق عمل نوزاد تازه به دنیا اومده به دستیار میگم چاقو رو بده
میگه میخوای بند نافو ببری؟
پـَـَـ نَ پـَـَــــ میخوام رقص چاقو کنم از مامان بچه شاباش بگیرم!!


**********************************


رفتم ساعت سازی به یارو می گم ساعتم کار نمی کنه، میپرسه یعنی درستش کنم؟
پـــ نه پـــ باهاش صحبت کن سر عقل بیاد بره سر کار!!!


**********************************


دارم چایی می خورم داغ بود سوختم داداشم می پرسه سوختی؟
می گم پـــ نه پـــ رفتم مرحله بعد!!!


**********************************


با کامیونم زیر پل گیر کردم. پشت سرم هم چند کیلومتر ترافیک راه افتاده…
افسر رسیده بعد از اینکه بیسیم زده میپرسه، گیر کردی؟
: پـ نـ پـ جون جناب این پل رو بار زده بودم ببرم برسونم وسط راه گازوئیل تموم کردم.


**********************************


رفتیم رستوران گارسون اومده میگه:منو بیارم خدمتتون؟؟؟
پ نه پ…
علم غیب دارم خودم حدس میزنم و سفارش میدم…


**********************************


- آخه تو آدمی؟؟؟؟؟
- پَ نه پَ؛ تو آدمی!
بخشهایی از مکالمه آدم و حوا !


**********************************


گاو اولی : ماااااااااااااااا
گاو دومی : مااااااااااااا؟؟؟؟؟
گاو اولی : پَ نــه پَ اونا !


**********************************

 
چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 9:41 :: نويسنده : ویدا


         مردي كه همسرش را از دست داده بود ، دختر سه ساله اش را بسيار دوست مي
        داشت . دخترك به بيماري سختي مبتلا شد ، پدر به هر دري زد تا كودك سلامتي
        اش را دوباره به دست آورد ، هرچه پول داشت براي درمان او خرج كرد ولي
        بيماري جان دخترك را گرفت و او مرد .
        پدر در خانه اش را بست و گوشه گير شد . با هيچكس صحبت نمي كرد و سركار نمي
        رفت . دوستان و آشنايانش خيلي سعي كردند تا او را به زندگي عادي برگردانند
        ولي موفق نشدند .
        شبي پدر روياي عجيبي ديد . ديد كه در بهشت است و صف منظمي از فرشتگان كوچك
        در جاده اي طلايي به سوي كاخي مجلل در حركت هستند .
        هر فرشته شمعي در دست داشت و شمع همه فرشتگان بجز يكي روشن بود . مرد وقتي
        جلوتر رفت و ديد كه فرشته اي كه شمعش خاموش است ، همان دختر خودش است . پدر
        فرشته غمگينش را در آغوش گرفت و او را نوازش داد ، از او پرسيد : دلبندم ،
        چرا غمگيني ؟ چرا شمع تو خاموش است ؟
        دخترك به پدرش گفت : بابا جان ، هر وقت شمع من روشن مي شود ، اشكهاي تو آن
        را خاموش مي كند و هر وقت تو دلتنگ مي شوي ، من هم غمگين مي شوم .
        پدر در حالي كه اشك در چشمانش حلقه زده بود ، از خواب پريد .
        كتاب « نشان لياقت عشق »‌ برگردان بهنام زاده
        

 
چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 9:38 :: نويسنده : ویدا

        مرد جوان مسيحي كه مربي شنا و دارنده چندين مدال المپيك بود ، به خدا
          اعتقادي نداشت. او چيزهايي را كه درباره خدا و مذهب مي شنيد مسخره ميكرد.
          شبي مرد جوان به استخر سرپوشيده آموزشگاهش رفت. چراغ خاموش بود ولي ماه
          روشن بود و همين براي شنا كافي بود.
          مرد جوان به بالاترين نقطه تخته شنا رفت و دستانش را باز كرد تا درون
          استخر شيرجه برود.
          ناگهان، سايه بدنش را همچون صليبي روي ديوار مشاهده كرد. احساس عجيبي
          تمام وجودش را فرا گرفت. از پله ها پايين آمد و به سمت كليد برق رفت و
          چراغ را روشن كرد.
          آب استخر براي تعمير خالي شده بود!

 
سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:, :: 9:46 :: نويسنده : ویدا

عشق یعنی:دمپایی هاشو گرم کردن(خودت داری یخ میزنی بعد بخوای یه چیزه دیگه رو هم گرم کنم!!)
عشق یعنی:سر کنترل تلویزیون دعوا نکنیم
عشق یعنی:گذاشتن یک یادداشت عاشقانه در جیب لباسش(که گاهی اوقات واسش دردسر درست میشه)
عشق یعنی:تلفن و دم دست گذاشتن و منتظر تماسش بودن(اگه زنگ نزنه می کشمش .اینجوریه دیگه آره؟!)
عشق یعنی:دیونه شدن
عشق یعنی:شب و روز به فکره اون بودن(بعد شباش خواب وحشتناک دیدن و گریه کردن)
عشق یعنی:تو کلاس به دیشب فکر کنی و بخندی تا همه بفهمن که عاشق شدی
عشق یعنی:تو زمستون وسط برفا بغلش کنی و یه ماچه آبداراش کنی
عشق یعنی:زیر بارون منتظرش موندن(تا شکله یه موشه آب کشیده شی)
عشق یعنی:چیزی که گرما و سرما سرش نمیشه
عشق یعنی:ای بابا این عشقم ما رو ول نمیکنه
بابا عاشق بابا دیونه چقدر عاشقی ؟؟!!! چقدر عشقتو دووووووست داری؟؟!!

 
سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:, :: 9:44 :: نويسنده : ویدا

هیچ انتظاری از کسی ندارم!
و این نشان دهنده ی قدرت من نیست !
مسئله، خستگی از اعتمادهای شکسته است

برای زنده ماندن دو خورشید لازم است؛
یکی در آسمان و یکی در قلب ...

در جستجوی قلبِ زیبا باش نه صورتِ زیبا
زیرا هر آنچه زیباست همیشه خوب نمی ماند
امـا آنچه خوب است همیشه زیباست ...

هیچ وقت رازت رو به کسی نگو؛
وقتی خودت نمیتونی حفظش کنی،
چطور انتظار داری کس دیگه ای برات راز نگه داره؟

هیچ انسانی دوست نداره بمیره !
اما همه آرزو میکنن برن به بهشت.
اما، یادمون میره که برای رفتن به بهشت اول باید مرد ...

از 3 نفر هرگز متنفر نباش :
فروردینی ها، مهری‌ها، اسفندی ها
چـون بهتـرین هستند

سه نفر را هرگز نرنجون :
اردیبهشتی ها، تیری ها، دی ـی ها
چـون صادق هستند

سه نفر رو هیچوقت نذار از زندگیت بیرون برن :
شهریوری‌ ها، آذری‌ ها، آبانی ها
چـون به درد دلت گوش میدهند

سه نفر رو هرگز از دست نده :
مرداد ـی ها، خرداد ـی ها، بهمن ـی ها
چـون دوست ِ واقعی هستند

زیباترین عکس ها در اتاق های تاریک ظاهر می ‏شوند؛
پس هر موقع در قسمتی تاریک از زندگی قرار گرفتی،
بدان که خدا می‏ خواهد تصویری زیبا از تو بسازد.

نتیجه زندگی، چیزهایی نیست که جمع میکنیم
بلکه قلبهایی است که جذب میکنیم

 
سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:, :: 9:43 :: نويسنده : ویدا

  زنـــــها مثل ســـکوت هستند...
    با کوچکترین حـــــرفی میشکنند!!
      مــردها مثل « باران بهاری » هستند ...
    هیچوقت نمیدانید کی می آیند ،
     چقدر ادامه دارد و
     کی قطع میشود...

 
سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:, :: 9:29 :: نويسنده : ویدا

قانون صف:اگر شما از يک صف به صف ديگري رفتيد، سرعت صف قبلي بيشتر از صف فعلي خواهد شد."معمولا این از بد شانسی آدماست"

قانون تلفن:اگر شما شماره اي را اشتباه گرفتيد، آن شماره هيچگاه اشغال نخواهد بود.

قانون تعمير:بعد از اين که دست تان حسابي گريسي شد، بيني شما شروع به خارش خواهد کرد.

قانون کارگاه:اگر چيزي از دست تان افتاد، قطعاً به پرت ترين گوشه ممکن خواهد خزيد.

قانون معذوريت:اگر بهانه تان پيش رئيس براي دير آمدن پنچر شدن ماشين تان باشد، روز بعد واقعاً به خاطر پنچر شدن ماشين تان، ديرتان خواهد شد."بد بختی که شاخ و دم نداره" 

قانون حمام:وقتي که خوب زير دوش خيس خورديد تلفن شما زنگ خواهد زد.

قانون روبرو شدن:احتمال روبرو شدن با يک آشنا وقتي که با کسي هستيد که مايل نيستيد با او ديده شويد افزايش مي يابد.

قانون نتيجه:وقتي مي خواهيد به کسي ثابت کنيد که يک ماشين کار نمي کند، کار خواهد کرد."ضایع شدی رفت"
 
قانون بيومکانيک:نسبت خارش هر نقطه از بدن با ميزان دسترسي آن نقطه نسبت عکس دارد."اوفففففف"

قانون تئاتر:کساني که صندلي آنها از راه روها دورتر است ديرتر مي آيند.

قانون قهوه:قبل از اولين جرعه از قهوه داغتان، رئيس تان از شما کاري خواهد خواست که تا سرد شدن قهوه طول خواهد کشيد."آی حرص آدم اون موقع در بیاد"

 
چهار شنبه 9 فروردين 1391برچسب:, :: 8:56 :: نويسنده : ویدا

 

فاحشه کسی است که

در زندگیش از همخوابگی با بزغاله نگذشته است،

اما قصد دارد با دختر باکره ازدواج کند.


 

(صادق هدایت)
روزی ... با خدا راز و نیاز کردی که ای خدا!

به خاطر سیب که تبعیدمون کردی به زمین،

به خاطر آب انگور هم که میفرستیمون جهنم!فکر کنم کلا با میوه مشکل داریا..!


 


 


به سلامتی مگس که یادمون داد زیاد که دور کسی بگردی

آخرش میزنه تو سرت !
 

 
چهار شنبه 9 فروردين 1391برچسب:, :: 8:55 :: نويسنده : ویدا


مگسی را کشتم

نه به جرم این که حیوان پلیدی است بد است


ونه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است


طفل معصوم به دور سر من میچرخید
به خیالش قندم

یاکه چون اغذیه ی مشهورش تابه آن حد گندم

مگس خوبی بود

من به جرم این که از یاد تو بیرونم کرد

مگسی را کشتم.....
 

 
چهار شنبه 9 فروردين 1391برچسب:, :: 8:51 :: نويسنده : ویدا

نیا باران زمین جای قشنگی نیست ‏

من از جنس زمینم خوب می دانم که‏

گل در عقد زنبور است، اما یک طرف

سودای بلبل، یک طرف بال و پر پروانه

را هم دوست می دارد، نیا باران

پشیمان می شوی از آمدن، زمین

جای قشنگی نیست، در ناودان ها ‏

گیر خواهی کرد، من از جنس زمینم

خوب می دانم که اینجا جمعه بازار است‏

و دیدم عشق را در بسته های زرد کوچک

نسیه می دهند.‏

در اینجا قدر مردم را به جو اندازه می گیرند،

در اینجا شعر حافظ را به فال کولیان در به در

اندازه می گیرند.‏

نیا باران زمین جای قشنگی نیست

 
چهار شنبه 9 فروردين 1391برچسب:, :: 8:50 :: نويسنده : ویدا

 

خوب خوب نازنین من
نام تو مرا همیشه مست می کند
بهتر از شراب
بهتر از تمام شعرهای ناب

نام تو
اگر چه بهترین سرود زندگیست

من تو را
به خلوت خدایی خیال خود
" بهترین بهترین من "خطاب می کنم


بهترین بهترین من!
 

 
چهار شنبه 9 فروردين 1391برچسب:, :: 8:47 :: نويسنده : ویدا

 

شادزدی با سیاه چشمان ، شاد
که جهان نیست جز فسانه و باد

ز آمده شادمان نباید بود
وز گذشته نکرد باید یاد

من و آن جعد موی غالیه بوی
من و آن ماهروی حورنژاد

نیک بخت آن کسی که داد و بخورد
شوربخت آن که او نه خورد و نه داد

باد و ابر است این جهان فسوس
باده پیش آر ، هر چه بادا باد !

شاد بوده است از این جهان هرگز
هیچ کس ؟ تا از او تو باشی شاد ؟!

داد دیده ست از او به هیچ سبب
هیچ فرزانه ؟ تا تو بینی داد؟!

رودکی

 
چهار شنبه 9 فروردين 1391برچسب:, :: 8:46 :: نويسنده : ویدا

نگاه کن
همين گوشه ...
اين گوشه رو ميگم ، کجا رو نگاه ميکنی ؟
همين گوشه ازدلم که نشسته ای
تاريک شده...،
همين گوشه ازدلم به اندازه ی،به اندازه ی ،به اندازه چی بگم اخه ؟
اهان،به اندازه ی تمام وجودت
به خاطرنبودنت ،
تنگ شده ...دلم گرفته

 
شنبه 5 فروردين 1391برچسب:, :: 12:52 :: نويسنده : ویدا

اول سلام به همسر عزيز تر از جانم كه خيلي دوسمش دالمو ميخوامش بعد هم سلام به همه ي عزيزاي دلم كه اين مطلبو ميخونن سال نووووي همتون مبارك بووووس بوووس مااااچ ماااچ خيلي دوستتون دارم

يك خبر من و همسرم تصميم گرفتيم يك ني ني شمبوسممبلي بياريم ايشااله هرچي خدا بخواد ولي يك دختر صالح و سالم و زيبا مثل مامانش بخواد قربونش بشه مامان الهيييييييييييي 

 

 
دو شنبه 21 آذر 1390برچسب:, :: 14:32 :: نويسنده : ویدا

بیکاری؟

کاری نداری؟

یه کم سس خردل تو کفشت بریز

جیباتو پر از دوده ی بخاری کن

یه سوزن تو پات فرو کن

کمی هم شکر تو موهات بریز

اسباب بازیهاتو رو پله پهن کن

یه کم ژله به قفل در بمال

کمی گل(gel) بخور و یه کبریت روشن کن

رو دیوار یه نقاشی بکش

چند تا تیله تو راهرو قل بده

تو کلاه بابا هم یه کم جوهر بریز(اگه جرات دارید!!!!به دلیل عوارض جانبی توصیه نمی گردد)

حالا برو یه چرت بزن

 
دو شنبه 21 آذر 1390برچسب:, :: 14:25 :: نويسنده : ویدا

سلام خوبین؟؟ من الان دو ماه میشه که رفتم خونه ی خودم متاسفانه خونه کامپیوتر ندارم واسه همین دیر به دیر مینویسم چقدر دلم تنگ شده بود زندگیم بد نیست ولی مشاجراتمون از زمان عقد بیشتر شده البته بیشترش تقصیر منه چون خیلی سخت میگیرم همش به طفلکی گیر میدم ولی دارم سعی میکنم از حساسیتام کم کنم خوب چه میشه کرد دیگه من زنم و اون مرد با یک دنیا تفاوت ولی خدایی شوهرم اینقدر مظلومه که حد نداره هرچی هوار میزنم طفلکی حتی یک اخمم نمیکنه خیلی دوستش دارم عاشق همین صبوریشم ......

 
دو شنبه 25 مهر 1390برچسب:, :: 13:29 :: نويسنده : ویدا

 

1) یک سوسک حمام می‌تواند 9 روز بدون سر زندگی کند تا اینکه از گرسنگی بمیرد.
2) یک کوروکودیل نمی‌تواند زبانش را بیرون در بیاورد.
4) حلزون می‌تواند 3 سال بخوابد.
5) به طور میانگین مردم از عنکبوت بیشتر می‌ترسند تا از مرگ!
6)‌ اگر جمعیت چین به شکل یک صف از مقابل شما راه بروند، این صف به خاطر سرعت تولید مثل هیچ‌وقت تمام نخواهد شد7) خطوط هوایی آمریکا با کم کردن فقط یک زیتون از سالاد هر مسافر در سال 1987 توانست 40000$ صرفه‌جویی کند.(
8) ملت آمریکا بطور میانگین روزانه 73000 متر مربع پیتزا می‌خورند.
9) چشم‌های شترمرغ از مغزش بزرگتر است.
10)‌ بچه‌ها بدون کشکک زانو متولد میشوند. کشکک‌ها در سن 2 تا 6 سالگی ظاهر می‌شوند.
11) کوبیدن سر به دیوار 150 کالری در ساعت مصرف می‌کند.
12) پروانه‌ها با پاهایشان می‌چشند.
13) گربه‌‌ها می‌توانند بیش از یکصد صدا با حنجره خود تولید کنند در حالیکه سگ‌ها کمتر از 10 تا!
14) ادرار گربه زیر نور سیاه می‌درخشد.
15) تعداد چینی‌هایی که انگلیسی بلدند، از تعداد آمریکایی‌هایی که انگلیسی بلدند، بیشتر است!!
16) دوئل کردن در پاراگوئه آزاد است به شرطی که طرفین خون خود را بر گردن بگیرند.
17) فیل‌ها تنها حیواناتی هستند که نمی‌توانند بپرند.
18)‌ هر بار که یک تمبر را میلیسید 10/1 کالری انرژی مصرف می‌کنید.
19) فورییه 1865 تنها زمانی بود که ماه کامل نشد.
20) کوتاهترین جمله کامل در زبان انگلیسی I am است.
21) اگر عروسک باربی را زنده تصور کنید سایزش 33-23-39 و قدش 2 متر و 15 سانتی‌متر خواهد بود با گردنی 2 برابر بلندتر از یک انسان نرمال.
22) تمام خرسهای قطبی، چپ دست هستند.
23) اگر یک ماهی قرمز را در یک اتاق تاریک قرار دهید، کم کم رنگش سفید می‌شود.
24) اگر به صورت مداوم 8 سال و 7 ماه و 6 روز فریاد بزنید، انرژی صوتی لازم برای گرم کردن یک فنجان قهوه را تولید کرده‌اید.
25) در مصر باستان افراد روحانی تمام موهای بدن خود را می‌کندند حتی ابروها و موژه‌ها.
26) کوتاه‌ترین جنگ در تاریخ در سال 1896 بین زانزیبار و انگلستان رخ داد که 38 دقیقه طول کشید.
27) در 4000 سال گذشته هیچ حیوان جدیدی رام نشده است.
28) هیچ‌وقت نمیتوانی با چشمان باز عطسه کنی.
29) تعداد انسان‌هایی که به وسیله خر کشته می‌شوند، از انسان‌هایی که در سانحه هوایی می‌میرند بیشتر است.
30) چشم‌های ما از بدو تولد همین اندازه بوده‌اند، اما رشد دماغ و گوش ما هیچ‌وقت متوقف نمی‌شوند
 
یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:, :: 11:56 :: نويسنده : ویدا

تازه یه چیز دیگه هم هست همسر عجیجکم به مناسبت سالگرد ازدواجمون که 22 مهر بود یک دوچرخه ثابت خوشگل خریده تا من لاغر شم ایشون کیفشو ببره!!!

 
یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:, :: 9:54 :: نويسنده : ویدا

شدم عین دست و پا چلفتی ها !! نه اینکه فکر کنین خونه مامان بابام همش خوردم و خوابیدم و دست به سیاه و سفید هم نزدم نه به خدا ولی الان که اومدم خونه خودم شدم عین گیج ها اصلا نمی دونم چه کاری و باید کی و چطوری انجام بدم اعصابم بهم ریخته همش به مصطفی طفلی گیر میدم (لیوان چایی و نذار رو میز لکه میشه ، جوراباتو جمع کن ، پاهاتو بشور ، ......)دیگه اینقدر بهش گیر دادم طفلی کلافه شده گاهی دلش می خواد جیغ بزنه طفلی مصطفی نه؟؟؟

ولی خدا رو شکر تا حالا غذا مذا نسوزوندم ته گرفته ولی نسوخته!!خدا رو شکر.....

 
سه شنبه 19 مهر 1390برچسب:, :: 12:13 :: نويسنده : ویدا

سلام

من دیگه خونه دار شدم روز تولد امام رضا رفتم خونه خودم دیگه واسه ی خودم خانم شدم خونه ام اینقد قشنگه همش دارم ذوق میکنم خیلی خوشحالم

 
یک شنبه 3 مهر 1390برچسب:, :: 9:29 :: نويسنده : ویدا

 

 

اين اختلاف سليقه‌ها در برخي موارد باعث مشاجرات ميان آنها مي‌شود که گاه اين مشاجرات روند نامطلوبي داشته و منجر به از هم پاشيدگي خانواده مي‌شود. درست است مشاجرات بين زن و مرد به‌طور طبيعي اتفاق مي‌افتد اما آنچه اهميت زيادي دارد تداوم خانواده و روابط بين زن و مرد پس از مشاجره است. روانشناسان و مشاوران خانواده راهکارهاي ارتباطي و مهارت‌هاي مقابله‌اي متعددي را براي پايان دادن به مشاجرات خانوادگي عنوان مي‌کنند.
توقعات دور از انتظار، سوء تفاهم‌ها، قضاوت‌هاي منفي، نگراني‌هاي بي‌دليل، مقايسه اشتباه و همچنين مشکلات ديگري که باعث کدورت و مشاجره ميان زن و شوهر مي‌شود باعث آشفتگي فضاي خانواده شده و همچنين بسياري از بحث و جدل‌ها را در خانه به دنبال دارد. اين جدل‌ها عمدتاً ناشي از شناخت نادرست زوج‌ها از يکديگر است زيرا معيارهاي واقعي ازدواج زن و مرد براي برخورداري از يک زندگي مشترک مناسب با يکديگر متفاوت است. رسول قورخانه‌چي، روانشناس باليني درباره اهميت مشاوره‌هاي قبل ازدواج زوج‌ها مي‌گويد: اينگونه مشاوره‌ها به زوج‌ها کمک مي‌کند تا به ابعاد و ويژگي‌هاي شخصيتي و سليقه‌اي يکديگر توجه کرده و يکديگر را بهتر بشناسند. مشاوره‌هاي پيش از ازدواج تنها به اين معني نيست افراد از لحاظ سلامت روحي، رواني مورد سنجش قرار گيرند، بلکه در اين موارد نيز کاربرد دارد زيرا مراحل رشد، سبک زندگي، روش تفکر زن و شوهر با يکديگر متفاوت است و طبيعي به نظر مي‌رسد که در مسائل زندگي مشترک زن و مرد با يکديگر اختلاف عقيده داشته باشند. به‌طور کلي بحث و جدل تا اندازه عادي در زندگي زناشويي مانعي نداشته و مهم اينست که زوج‌ها بعد از بحث و نزاع چه رفتارها و چه عکس‌العمل‌هايي از خود بروز دهند. اين روانشناس ادامه مي‌دهد: علت اصلي مشکلات زوج‌ها در زندگي به دليل تفاوت‌هاي سليقه‌اي است البته در برخي از موارد سن ازدواج افراد رضايت از زندگي مشترک آنها را نيز تحت‌تأثير قرار مي‌دهد. بنابراين لازم است ميزان آمادگي سني، رواني و اجتماعي طرفين در هنگام تصميم به ازدواج مورد بررسي قرار گيرد. به‌طوري که نداشتن پختگي عاطفي، رواني، جسمي و اجتماعي نشدن طرفين ازدواج مشکلات زيادي را به دنبال خواهد داشت. بنابراين توصيه مي‌شود زن و شوهر از نظر سني به ‌رشد عاطفي و پختگي کامل رسيده باشند تا پايان دادن به نزاع‌هاي زن و شوهري و کينه و کدورت‌ها با شيوه بهتري صورت گيرد.
مهارت‌هاي زندگي
آموختن مهارت‌هاي زندگي به صورت يک راهکار باعث ارتقاي سلامت رواني زوج‌ها در زندگي تأثيرگذار است. يادگيري مهارت‌هاي زندگي به زن و مرد کمک مي‌کند تا رفتارهاي مثبت در زندگي مشترک از خود نشان داده و همچنين از آسيب‌هاي رواني و اجتماعي به دور باشند. پژوهش‌هاي متعدد نشان داده‌اند خودآگاهي، عزت‌نفس و اعتمادبه‌نفس از شاخص‌هاي اساسي، توانمندي‌ها و ضعف‌هاي هر فردي است. دکتر حسين داداش‌زاده، روانشناس باليني و مدرس دانشگاه معتقد است: آموختن مهارت حل مسئله در زندگي مشترک به زوج‌ها کمک مي‌کند تا با مشکلات پيش آمده
روبه رو شوند و براي بررسي راه‌حل‌هاي موجود و همچنين انتخاب بهترين راه‌حل و ارزيابي فرآيند حل مسئله
به طوري که فرد دچار دغدغه و اضطراب نشود تأثيرگذار باشد. همچنين آموختن مهارت‌هاي ارتباطي براي حفظ روابط و تعامل مثبت با افراد ديگر بويژه اعضاي خانواده در زندگي روزمره مؤثر است. همچنين يکي ديگر از مهارت‌هايي که در زندگي مشترک ميان زن و شوهر تفاهم برقرار مي‌کند آموختن مهارت مقابله با استرس عنوان مي‌شود در اين مهارت آنها مي‌آموزند که چگونه با فشارها و تنش‌هاي ناشي از زندگي مشترک و همچنين استرس‌هاي ديگر مقابله کنند.
دقيق‌ترين اولويت‌بندي
ليلا رستمي، مشاور خانواده درباره اهميت آموختن مهارت‌ها ادامه مي‌دهد: اولين و مهمترين مسئله در زندگي مشترک، شناخت ويژگي‌هاي فردي، اميال و آرزوها و انتظارات زوج است. همچنين بهتر است زندگي مشترک افراد با افزايش آگاهي و مهارت لازم آغاز شود. از اين رو همدلي کردن افراد با يکديگر مهارت خاصي را مي‌طلبد زيرا همدلي کردن در برقراري ارتباط عميق و صميمي به زوج‌ها کمک مي‌کند در زمان بروز اختلاف و تفاوت‌ها، حل مشکل براي آنها قابل درک و فهم باشد.
همچنين يادگيري مهارت حل اختلاف مانند بقيه مهارت‌ها، براي ازدواج و تشکيل زندگي مشترک و همچنين برقراري ارتباط درست با همسر ضروري است.
وي مي‌افزايد: ريشه اصلي بسياري از اختلافات خانوادگي به دليل نداشتن استقلال زن و مرد و وابستگي بيش از حد يکي از آنها به اطرافيان و خانواده است. افرادي که استقلال ندارند و شخصيت وابسته‌اي دارند و توجهشان بيشتر معطوف به ديگران است و اهل انديشيدن نبوده همچنين زندگي ناموفقي دارند. دکتر داداش زاده ادامه مي‌دهد: زن و شوهرهاي آگاه و آنهايي که آشنايي با مهارت‌هاي ذکر شده را دارند در برخورد با مشکلات منصفانه رفتار مي‌کنند و نقاط ضعف يکديگر را نيز مي‌پذيرند. بنابراين توصيه مي‌شود در مشاوره قبل از ازدواج در اولويت اول به روشن ساختن ملاک‌هاي اصلي بپردازند زيرا براي داشتن يک انتخاب مناسب ملاک‌هاي اصلي ضروري به نظر مي‌رسد. توجه نداشتن به ملاک‌هاي اصلي و همچنين اولويت‌بندي نامناسب ارزش‌ها باعث مي‌شود افراد اغلب دچار ناکامي‌هايي در آينده شوند. قورخانه‌چي، مي‌افزايد: زوج‌ها به دليل تفاوت‌هاي فردي نسبت به يکديگر دچار سوء برداشت‌هاي شناختي شده و توصيه مي‌شود که در چنين شرايطي با صحبت کردن و مشخص کردن مسئله با استفاده از راهکارهاي مناسب با کمک روانشناس و مشاور خانواده از بحث‌هاي جدي پيشگيري کنند. هنگامي‌که افراد انعطاف‌پذيري مناسبي براي ايجاد يک رابطه مناسب نداشته باشند در بحث خانوادگي از راهکارهاي نسنجيده‌اي مانند: پرخاشگري، قهر و گريه کردن و... استفاده مي‌کنند و بروز چنين رفتارهايي مشکلات زندگي آنها را دوچندان خواهد کرد و همچنين اصلي‌ترين پايه‌هاي نگهدارنده يک رابطه مناسب، توجه به نيازها، انتظارات و خواسته‌هاي طرف مقابل است زيرا اطلاع زوج‌ها از نيازهاي يکديگر به آنها اين امکان را مي‌دهد که بتوانند از بسياري سوءتفاهم‌ها و مشاجرات ناخواسته در زندگي روزمره جلوگيري کنند.
آرامش پس از توفان
ليلا رستمي، درباره راهکارهاي مناسب براي پايان دادن مشاجرات ميان زوج‌ها مي‌گويد: خودآگاهي، مسئوليت‌پذيري، اولين گام براي اجتناب از تضادهاي ميان زن و شوهر به حساب مي‌آيد. اغلب بحث‌ها و جدل‌هايي که مرتب تکرار مي‌شود فقط به اين دليل است که يکي از همسران و يا هردوي آنها احساس مي‌کنند طرف مقابل منظور و حرف او را درک نمي‌کند. يکي از راهکارهايي که باعث آشتي و مصالحه مي‌شود اين است که بعد از مشاجرات و بحث‌ها وقتي زوجين در حالت کاملاً آرام و به دور از عصبانيت قرار گرفتند سؤالاتي از يکديگر بپرسند تا مطمئن شوند که منظور و حرف‌هاي يکديگر را درک کرده‌اند.
همچنين بعد از مشاجره، زن و مرد بهتر است به صورت رودررو بدون پيچيده‌گويي با يکديگر سخن بگويند. دکتر داداش‌زاده ادامه مي‌دهد: زن و مرد بايد بدانند آشتي کردن با يکديگر به اين معنا نيست که يکي از آنها شکست خورده و يا اين که نظر او کاملاً اشتباه بوده است. همچنين تأثيرات کلماتي که آنها در گفتارهايشان به کار مي‌برند، بسيار مهم و تأثيرگذار است. بهتر است ابتدا از لحاظ روحي براي آشتي‌کردن و قدم جلو گذاشتن براي مصالحه، آمادگي‌هاي لازم را داشته باشند. توصيه مي‌شود بعد از هر بحث و نزاعي ميان زن و مرد ابتدا علت اصلي مشاجره را از خود بپرسند زيرا در اکثر مواقع بحث‌ها خيلي ساده به نظر مي‌رسد اما به دليل نداشتن صبر و تحمل يکي از زوجين تبديل به مشکلات حادتري شود. ليلا رستمي، مشاور خانواده مي‌گويد: مهارت گفت‌وگو کردن و همچنين تحمل شنيدن صحبت‌هاي يکديگر بدون عصبانيت از دسته عواملي است که افراد را براي حل مشکلات ياري مي‌کند.يکي از دلايل کشمکش‌هاي ميان زن و مرد نداشتن همکاري و تعاون در کارها است و ريشه اکثر شکايت‌ها به همين مسئله ختم مي‌شود. در اين موارد توصيه مي‌شود هنگام بحث به جاي استفاده و انتخاب روش پرخاشگرانه، خشونت‌آميز و بدبينانه از روش‌هاي مسالمت‌آميز و خوش‌بينانه استفاده کنند. همچنين گذشت و عفو عنصر اصلي استمرار و استحکام پيوندميان زن و مرد به حساب مي‌آيد. همچنين بهتر است افراد از خطاهاي يکديگر چشم‌پوشي کرده و هر کس مسئوليت کارهايش را به عهده گيرد. قورخانه‌چي، مي‌گويد: رفتارهاي بعد از مشاجرات ميان زن و شوهر بايد طوري باشد که احساس شرم و خجالت براي طرف مقابل به وجود نياورد و همچنين بهترين راه اين است که افراد طعنه زدن و کنايه گفتن را از کلام‌شان دور سازند و طرف مقابل را مورد سرزنش قرار ندهند. زن و شوهر بايد به يکديگر فرصت فکر کردن دهند تا وقتي که فرد مقابل براي طرح و پذيرش مشکلات آماده شود.
همچنين در زمان حل اختلاف چنانچه هر کدام از آنها متوجه اشتباه خود شده‌اند بهتر است از طرف مقابل عذرخواهي کرده و با عذرخواهي نه تنها فرد کوچک و حقير نمي‌شود بلکه ديگري را متوجه انعطاف مي‌کند.
شرط اصلي تفاهم
دکتر داداش‌زاده ادامه مي‌دهد: از راه‌هاي رسيدن به تفاهم، داشتن صبر و شکيبايي و گذشت است. به طوري که گذشت و شکيبايي بايد دو طرفه باشد زيرا گذشت يک طرفه در نزاع ميان زن و شوهر باعث تقويت رفتار نامطلوب طرف مقابل مي‌شود. همچنين گذشت منطقي و آگاهانه گذشتي است که طرف مقابل از آن اطلاع پيدا کند. در اين صورت است که فرد تغيير رفتار داده و مسئوليت رفتارش را به عهده مي‌گيرد. در غير اين صورت گذشت يکطرفه فايده‌اي نخواهد داشت. بنابراين براي ايجاد تفاهم نبايد به منزلت و ارزش انساني افراد ضربه زد. دقت و توجه به صحبت‌هاي يکديگر در هنگام بحث و همچنين به موقع صحبت کردن و سخن مفيد گفتن از عواملي است که به درک متقابل زوجين کمک مي‌کند.
رستمي مي‌افزايد: افراد بهتر است هدف‌هاي مشترک را در زندگي اهميت خاصي داده و اطلاع داشته باشند که هر يک از آنها از زندگي مشترک چه انتظاراتي دارند و همچنين باورها و اولويت‌هاي يکديگر را بشناسند و به آنها توجه کنند و فرد خود را متعهد به اجراي آنها بداند در برخورد با مسائل و مشکلات در هنگام نزاع به جاي واکنش و عکس‌العمل، رفتارهاي مثبت و سازنده انجام دهند. بهتر است بعد از دعوا به جاي استفاده از الگوهاي منفي حاکم بر فرهنگ جامعه با تفکر و خلاقيت به مسائل پاسخ جديد دهند و تمايل به انجام کارهاي نو داشته باشند. زوج‌ها بايد بدانند انعطاف‌پذيري بموقع در ايجاد يک رابطه خوب و رضايت بخش مؤثر است و همچنين براي بازگشت و مصالحه بعد از مشاجرات ارتباطي هر يک از زوج‌ها بايد قبول کنند که يکديگر را همان طوري که هستند بپذيرند و بدانند هيچ يک از ديگري برتر نيست همچنين تعيين اهداف، آنها را در ساختن يک رابطه بهتر در زندگي مشترک کمک خواهد کرد.

http://www.inn.ir/NewsDetail.aspx?id=58680

 

 

 
چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:, :: 13:41 :: نويسنده : ویدا

وای مصطفی من عزیز دل من کاش الان از پنجره ی اتاقت این بارون زیبارو ببینی و کلی کیف کنی، اخه میدونین شوشوی ناز من عاشق بارونه.....خدایا از این همه لطفت به من و همسرم ممنونم ...

خیلی بارون زیباییه

 
چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:, :: 13:23 :: نويسنده : ویدا

 

کنارت هستم برای روزی که دستان نازنینت را در دستان مضطربم می گذاری و ازمن قول میخواهی که تا ابد کنارت بمانم...
مردت هستم برای لحظه ای که از بزرگترها اجازه می گیری تا شاهزاده این مملکت بشوی........
مردی که پا به پایت در مغازه های شهر می آید تا وسواسهایت را برای خرید یک روسری ساده، عاشقانه بپرستد کیست؟!...
برای روزهایی که پدر و مادرمان پیر میشوند و میترسی که دختر خوبی برایشان نبوده باشی من کنارت هستم تا خدمتشان کنیم و نترسی....
برای ثانیه ای که پدران و مادرانمان به بهشت میروند من کنارتم تا درد یتیمی را کمتر احساس کنی...
مردی که اشکهایت را می بوسد و موهای پریشانت را شانه می زند منم....
برای ثانیه ای که فرشته ای از بهشت در رحم تو به امانت می آید،منم که کنارتم و تو در آغوش من هست که می آرامی....
در تمام آن 289 روز وقتی از قیافه می افتی و شکمت خط خطی می شود و نمیتوانی حتی درست راه بروی، منم که کنارتم و شبها تن خسته ات را در آغوش می گیرم...
مردی که دستانت را در آن لحظات پردرد و امید تولد می گیرد و عرق از پیشانی پر دردت پاک می کند منم...
مردی که موهای تو و دخترت را قبل از خواب شانه میکند و هر دوی شما را در آغوش مردانه اش می خواباند منم
مردی که شبهای بیخوابی برایت قهوه و کیک شکلاتی می آورد و قصه زندگیت را گوش می کند منم...
مردی که با دستان خسته اش پاهای خسته تر تو از این زندگی سخت را، هر شب نوازش می کند تا بیارامند کیست؟!
منم....
مردی که اصرار داری موهایش را خودت اصلاح کنی... منم....
مردی که بلد نبود اما دوست داشت ناخنهایت را لاک بزند منم...
کسیکه بارها و بارها
 
 
 
 

نازت را می کشد و قهرهایت را خریدارست هنوز، منم...

مردی که خسته از کار روزانه به ضریح چشمانت پناه می آورد و تو حاجت روایش می کنی منم....
آهای دختر شبهای پاییز :
شبها که مضطرب از خواب می پری و در تاریکی بسترت می گردی که ببینی هستم یا نه ، نبین..... لمس کن تن مردی را که سردی روزگار را به خاطر تو به گرمای آغوشش مبدل کرده....
کسی که به خاطرت ته اقیانوس وسط تاریکی و خطر می رود تا صدفی به نامت بگشاید و شاید مرواریدی لایقت بیابد.... منم....
کسی که بعد از سالها همسری، بدن از تناسب افتاد ات را می بوید و می بوسد منم.....
روزی که اولین موی سپیدت را در آیینه می بینی و اشک در چشمانت حلقه می زند، منم که موهایت را در دستان مردانه ام جمع می کنم و در آغوشم سخت میفشارمت و در گوشت زمزمه میکنم که "امروز دو برابر عاشقت هستم ای شراب کهنه"
روزی که نگران چین و چروکهای تازه از راه رسیده صورت زیبایت می شوی منم که بهترین زیبا رویان عالم را با ثانیه ای با تو بودن معاوضه نخواهم کرد....
برای روزهایی که فرزندانمان می روند دنبال سرنوشتشان و تو در اتاقهایشان میگریی ، منم مردی که دستانت را می گیرد و تو را شبانه به کنار دریا میبرد تا هر چقدر میخواهی با بیکرانی آب از دلتنگیهایت بگویی....
برای روزهایی که جسمت تغییر می کند و فکر می کنی که دیگر زن نیستی و میترسی، منم که بارها وبارها حس زن بودنت را به تک تک سلولهایت یادآوری می کنم همان مرد وحشی روزهای اولمان میشوم تا یادت نرود که تویی شاه بیت غزل زندگی من...........

 


 




 

 
چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:, :: 13:16 :: نويسنده : ویدا

 

زمانیکه احساس میکنید تمایل دارید تا همسرتان را ببوسید ،

این کار را انجام دهید،

لازم نیست حتماً صبر کنید تا او را بهتر بشناسید،او را ببوسید و

به مرور زمان می توانید او را بهتر بشناسید .

پزشکان و روانپزشکان آلمانی در پی پژوهش های گسترده خود

در این باره به این نتیجه رسیده اند که افرادی که هر روز صبح

قبل از ترک کردن خانه، همسر خود را میبوسند،

کمتر دچار بیماری می شوند.

همچنین افرادی که پس از بوسیدن خانه را ترک می کنند، کمتر

احتمال وقوع تصادف دارند،

20 تا 30 درصد درآمد بیشتری نسبت به سایرین دارند و

به طور متوسط 5 سال بیش ازهم سن و سال های خود

عمر می کنند.

دکتر آرتور سازبو یکی از افرادی که در در این تحقیقات نقش فعالی داشته معتقد است:

 

یکی از دلایل اصلی موفقیت تعداد بسیار زیادی از افراد این است که روز خود را با یک نگرش

مثبت و دلچسب شروع میکنند و چه چیز می تواند مانند یک بوسه در انسان یک نگرش مثبت ایجاد کند.

بنابراین اگر شما می خواهید خوشحال، سلامت، و موفق، بوده و عمر طولانی داشته باشید،

باید کسی را که دوستش می دارید هر روز صبح، پیش از اینکه خانه را به قصد محل کار خود

ترک کنید، ببوسید.

 
چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:, :: 13:6 :: نويسنده : ویدا

 

هیچوقت به یک زن دروغ نگویید...

 

مردی باهمسرش در خانه تماس گرفت و گفت:"

عزيزم ازمن خواسته شده كه با رئيس و چند تا از دوستانش

برای ماهيگيري به كانادا برويم"

ما به مدت يك هفته آنجا خواهيم بود.اين فرصت خوبي است تا

ارتقای شغلی كه منتظرش بودم بگيرم بنابراين

لطفا لباس های كافی براي يك هفته برايم بردار و وسايل ماهيگيری مرا هم آماده كن.

ما از اداره حركت خواهيم كرد و من سر راه وسايلم را از خانه برخواهم داشت

راستی اون لباس هاي راحتی ابريشمی آبی رنگم را هم بردار !

 

 

 

زن با خودش فكر كرد كه اين مساله يك كمی غيرطبيعی است اما بخاطر اين كه

نشان دهد همسر خوبی است دقيقا كارهايی را كه همسرش خواسته بود انجام داد.

هفته بعد مرد به خانه آمد ، يك كمی خسته به نظر مي رسيد اما ظاهرش خوب ومرتب بود.

همسرش به او خوش آمد گفت و از او پرسيد كه آيا او ماهی گرفته است يا نه ؟

مرد گفت :"بله تعداد زيادی ماهی قزل آلا،چند تايی ماهی فلس آبی و چند تا هم اره ماهی گرفتيم .

اما چرا اون لباس راحتی هايی كه گفته بودم برايم نگذاشتی ؟"

زن جواب داد : لباس های راحتی رو توی جعبه وسايل ماهيگيريت گذاشته بودم ؟!؟!؟!؟!؟!؟!!؟!؟

 
چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:, :: 12:51 :: نويسنده : ویدا

 
چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:, :: 12:51 :: نويسنده : ویدا


اون شب وقتی به خونه رسیدم دیدم همسرم مشغول آماده کردن شام است، دستشو گرفتم و گفتم: باید راجع به یک موضوعی باهات صحبت کنم. اون هم آروم نشست و منتظر شنیدن حرف های من شد. دوباره سایه رنجش و غم رو توی چشماش دیدم. اصلا نمی دونستم چه طوری باید بهش بگم, انگار دهنم باز نمی شد.
هرطور بود باید بهش می گفتم و راجع به چیزی که ذهنم رو مشغول کرده بود, باهاش صحبت می کردم. موضوع اصلی این بود که من می خواستم از "اون جدا بشم". بالاخره هرطور که بود موضوع رو پیش کشیدم, از من پرسید چرا؟!
اما وقتی از جواب دادن طفره رفتم خشمگین شد و در حالی که از اتاق غذاخوری خارج می شد فریاد می زد: تو مرد نیستی...
اون شب دیگه هیچ صحبتی نکردیم و اون دایم گریه می کرد و مثل باران اشک می ریخت, می دونستم که می خواست بدونه که چه بلایی بر سر عشق مون اومده و چرا؟

اما به سختی می تونستم جواب قانع کننده ای براش پیدا کنم, چرا که من دلباخته یک دختر جوان به اسم"دوی" شده بودم و دیگه نسبت به همسرم احساسی نداشتم.

من و اون مدت ها بود که با هم غریبه شده بودیم من فقط نسبت به اون احساس ترحم داشتم. بالاخره با احساس گناه فراوان موافقت نامه طلاق رو گرفتم, خونه, سی درصد شرکت و ماشین رو به اون دادم. اما اون یک نگاه به برگه ها کرد و بعد همه رو پاره کرد.
زنی که بیش از ده سال باهاش زندگی کرده بودم تبدیل به یک غریبه شده بود و من واقعاً متاسف بودم و می دونستم که اون ده سال از عمرش رو برای من تلف کرده و تمام انرژی و جوانی اش رو صرف من و زندگی با من کرده, اما دیگه خیلی دیر شده بود و من عاشق شده بودم.
بالاخره اون با صدای بلند شروع به گریه کرد،


چیزی که انتظارش رو داشتم. به نظر من این گریه یک تخلیه هیجانی بود. بالأخره مسئله طلاق کم کم داشت براش جا می افتاد. فردای اون روز خیلی دیر به خونه اومدم و دیدم که یک نامه روی میز گذاشته! به اون توجهی نکردم و رفتم توی رختخواب و به خواب عمیقی فرو رفتم. وقتی بیدار شدم دیدم اون نامه هنوز هم همون جاست, وقتی اون رو خوندم دیدم شرایط طلاق رو نوشته. اون هیچ چیز از من نمی خواست به جز این که در این مدت یک ماه که از طلاق ما باقی مونده بهش توجه کنم.
اون درخواست کرده بود که در این مدت یک ماه تا جایی که ممکنه هر دومون به صورت عادی کنار هم زندگی کنیم, دلیلش هم ساده و قابل قبول بود: پسرمون در ماه آینده امتحان مهمی داشت و همسرم نمی خواست که جدایی ما پسرمون رو دچار مشکل بکنه!
این مسئله برای من قابل قبول بود, اما اون یک درخواست دیگه هم داشت: از من خواسته بود که به یاد بیارم که روز عروسی مون من اون رو روی دست هام گرفته بودم و به خانه اوردم. و درخواست کرده بود که در یک ماه باقی مونده از زندگی مشترکمون هر روز صبح اون رو از اتاق خواب تا دم در به همون صورت روی دست هام بگیرمو راه ببرم.

خیلی درخواست عجیبی بود, با خودم فکر کردم حتما داره دیوونه می شه.
اما برای این که اخرین درخواستش رو رد نکرده باشم موافقت کردم.

وقتی این درخواست عجیب و غریب رو برای "دوی"تعریف کردم اون با صدای بلند خندید گفت:
به هر حال باید با مسئله طلاق روبرو می شد, مهم نیست داره چه حقه ای به کار می بره!


مدت ها بود که من و همسرم هیچ تماسی با هم نداشتیم تا روزی که طبق شرایط طلاق که همسرم تعین کرده بود من اون رو بلند کردم و در میان دست هام گرفتم.
هر دومون مثل آدم های دست و پاچلفتی رفتار می کردیم و معذب بودیم. پسرمون پشت ما راه می رفت و دست می زد و می گفت: بابا مامان رو تو بغل گرفته راه می بره.

جملات پسرم دردی رو در وجودم زنده می کرد, از اتاق خواب تا اتاق نشیمن و از اون جا تا در ورودی حدود ده متر مسافت رو طی کردیم. اون چشم هاشو بست و به آرومی گفت: راجع به طلاق تا روز آخر به پسرمون هیچی نگو!
نمی دونم یک دفعه چرا این قدر دلم گرفت و احساس غم کردم. بالأخره دم در اون رو زمین گذاشتم, رفت و سوار اتوبوس شد و به طرف محل کارش رفت, من هم تنها سوار ماشین شدم و به سمت شرکت حرکت کردم.

روز دوم هر دومون کمی راحت تر شده بودیم, می تونستم بوی عطرشو اسشمام کنم. عطری که مدتها بود از یادم رفته بود. با خودم فکر کردم من مدتهاست که به همسرم به حد کافی توجه نکرده بودم. انگار سالهاست که ندیدمش....
متوجه شدم که آثار گذر زمان بر چهره اش نشسته, چندتا چروک کوچک گوشه چشماش نشسته بود,لابه لای موهاش چند تا تار خاکستری ظاهر شده بود!

برای لحظه ای با خودم فکر کردم: خدایا من با او چه کار کردم؟!
روز چهارم وقتی اون رو روی دست هام گرفتم حس نزدیکی و صمیمیت رو دوباره احساس کردم.

این زن, زنی بود که ده سال از عمر و زندگی اش رو با من سهیم شده بود.
روز پنجم و ششم احساس کردم, صیمیت داره بیشتر وبیشتر می شه, انگار دوباره این حس زنده شده و دوباره داره شاخ و برگ می گیره.
من راجع به این موضوع به "دوی" هیچی نگفتم. هر روز که می گذشت برام آسون تر و راحت تر می شد که همسرم رو روی دست هام حمل کنم و راه ببرم, با خودم گفتم حتماً عضله هام قوی تر شده. همسرم هر روز با دقت لباسش رو انتخاب می کرد. یک روز در حالی که چند دست لباس رو در دست گرفته بود احساس کرد که هیچ کدوم مناسب و اندازه نیستند با صدای آروم گفت: لباسهام همگی گشاد شدند.

و من ناگهان متوجه شدم که اون توی این مدت چه قدر لاغر و نحیف شده و به همین خاطر بود که من اون رو راحت حمل می کردم, انگار وجودش داشت ذره ذره آب می شد. گویی ضربه ای به من وارد شد, ضربه ای که تا عمق وجودم رو لرزوند. توی این مدت کوتاه اون چقدر درد و رنج رو تحمل کرده بود, انگار جسم و قلبش ذره ذره آب می شد. ناخوداگاه بلند شدم و سرش رو نوازش کردم. پسرم این منظره که پدرش , مادرش رو در اغوش بگیره و راه ببره تبدیل به یک جزء شیرین زندگی اش شده بود.

همسرم به پسرم اشاره کرد که بیاد جلو و به نرمی و با تمام احساس اون رو در آغوش فشرد.
من روم رو برگردوندم, ترسیدم نکنه که در روزهای آخر تصمیم رو عوض کنم. بعد اون رو در آغوش گرفتم و حرکت کردم. همون مسیر هر روز, از اتاق خواب تا اتاق نشیمن و در ورودی دستهای اون دور گردن من حلقه شده بود و من به نرمی اون رو حمل می کردم,

درست مثل اولین روز ازدواج مون... روز آخر وقتی اون رو در اغوش گرفتم به سختی می تونستم قدم های آخر رو بردارم.
انگار ته دلم یک چیزی می گفت: ای کاش این مسیر هیچ وقت تموم نمی شد. پسرمون رفته بود مدرسه, من در حالی که همسرم در اغوشم بود با خودم گفتم:
من در تمام این سالها هیچ وقت به فقدان صمیمیت و نزدیکی در زندگی مون توجه نکرده بودم.
اون روز به سرعت به طرف محل کارم رانندگی کردم, وقتی رسیدم بدون این که در ماشین رو قفل کنم ماشین رو رها کردم, نمی خواستم حتی یک لحظه در تصمیمی که گرفتم, تردید کنم.

 

"دوی" در رو باز کرد, و من بهش گفتم که متاسفم, من نمی خوام از همسرم جدا بشم!

اون حیرت زده به من نگاه می کرد, به پیشانیم دست زد و گفت: ببینم فکر نمی کنی تب داشته باشی؟

من دستشو کنار زدم و گفتم: نه! متاسفم, من جدایی رو نمی خوام, این منم که نمی خوام از همسرم جدا بشم...

من حالا متوجه شدم که از همون روز اول ازدواج مون که همسرم رو در آغوش گرفتم و پا به خانه گذاشتم موظفم که تا لحظه مرگ همون طور اون رو در آغوش حمایت خودم داشته باشم.

"دوی"انگار تازه از خواب بیدار شده باشه در حالی که فریاد می زد در رو محکم کوبید و رفت.

من از پله ها پایین اومدم سوار ماشین شدم و به گل فروشی رفتم.


یک سبد گل زیبا و معطر برای همسرم سفارش دادم.

دختر گل فروش پرسید: چه متنی روی سبد گل تون می نویسید؟
و من در حالی که لبخند می زدم نوشتم : از امروز صبح, تو رو در آغوش مهرم می گیرم و حمل می کنم, تو رو با پاهای عشق راه می برم, تا زمانی که مرگ, ما دو نفر رو از هم جدا کنه........

 

 



 

 
چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:, :: 12:37 :: نويسنده : ویدا

 

عشق یك جوشش كور است  و پیوندی از سر نابینا یی اما دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال.

عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هر چه از غریزه سرزند  بی ارزش است  و دوست داشتن از روح طلوع می كند و تا هر جا كه یك روح ارتفاع دارد، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج می یابد.

عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر می گذارد اما دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می كند و بر آشیانه ی بلندش روز و روزگار را دستی نیست...

 

فرازهایی از کتاب "دوست داشتن از عشق برتر است" دکتر شریعتی

 
چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:, :: 12:19 :: نويسنده : ویدا

سلام همسر مهربونم ... امروز دلم گرفته، نمی دونم چرا!! ولی خیلی خیلی گرفته!! دلم واسه شوشوی نازم تنگ شده هر وقت نیست تا با اون چشمای قشنگش بهم ذل بزنه دلم می گیره... قلبم خالی میشه هر وقت منو میبوسه و از در میره بیرون...

همسرم،عزیز دلم، خیلی دل تنگتم و دوستت دارم تو تنها شوشوی بوس بوسی دنیایی.....

 
چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:, :: 12:4 :: نويسنده : ویدا

 

عاشق شدن آسان است، اما ادامه آن هنر است

دوست هرکه باشد، نسخه دوم خودت است

نمی توان جلوی پیری را گرفت، اما میتوان روح جوانی داشت

هر جا که باشی دوستانت دنیای توهستند

بالا رفتن سن حتمی است، اما اینکه روح تو پیر شود بستگی به خودت دارد

خنده کوتاهترین راه بین دوستان است

عمر سالهای گذشته نیست، سالهایی است که از آن زندگی کردی

عشق زندگی را نمی چرخاند، اما انگیزه ای است برای زندگی

وقتی  جایی داری که بروی یعنی خانه داری ووقتی کسی را دوست داری یعنی خانواده داری

بزرگترین لذت زندگی داشتن دوست صمیمی است

اگر از چیزی لذت بردی دیگران را شریک ساز

زیبا است که ببینیم کسی میخندد و زیباتر اینکه بدانی خودت باعث خنده اش شده ای
 
 
چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:, :: 13:59 :: نويسنده : ویدا

 

اس ام اس های زناشویی خنده دار

اس ام اس زناشویی خنده دار – اس ام اس جدید – اس ام اس زنانه

.

 

.

یک مرد بابت یک کالای ۱ دلاری که نیاز دارد ۲ دلار می پردازد
یک زن بابت یک کالای ۲ دلاری که نیاز ندارد ۱ دلار می پردازد !

.

WwW.funjok.com

.

تنها انتقامی که می توانی از کسی که زنتان را از چنگ شما

در آورده است بگیری آن است که وی را وادار کنی او را نگاه دارد !

.

.

.

 

راز زندگی مشترک طولانی:

هر هفته به یک رستوران زیبا رفته و در زیر نور شمع، شام شاعرانه ایی را صرف نمایید.

البته جدا از هم.

.

WwW.funjok.com

.

 

چون دو سال است ازدواج کردم، دیگر از تروریست ها وحشتی ندارم.

.

WwW.funjok.com

.

 

من در ازدواج شانسی نداشته ام، اولی مرا ول کرد و رفت، و دومی این کار را نکرد.

.

WwW.funjok.com

.

 

اگر زندگی زناشویت را می خواهی نگاه داری باید در زمانی که

اشتباه کردی اعتراف کرده و در غیر این صورت ساکت باشی !

.

WwW.funjok.com

.

 

من و همسرم بیست سال شاد بودیم تا آنکه با هم آشنا شدیم.

.

.

.

یک زن خوب زمانی که اشتباه می کند، همسر خود را می بخشد.

.

WwW.funjok.com

.

 

مردی برای یافتن همسر در روزنامه آگهی داد، فردای آن روز صدها نامه برای او آمد که

نوشته شده بود:

می توانید همسر مرا بگیرید.

.

.

.

مردی با افتخار گفت: زن من یک فرشته است

مرد دیگری جواب داد: خوش به حالت، زن من هنوز زنده است.

.

WwW.funjok.com

.

تحقیقات نشان داده که فقط ۲۰% مردها عقل دارند

۸۰% بقیه زن دارند !!!

.

.

.

مردها بر اثر کمبود عاطفه ازدواج می کنند ، بر اثر کمبود حوصله طلاق می دن

ولی نکته جالب اینه که بر اثر کمبود حافظه دوباره ازدواج می کنند !!!!

.

WwW.funjok.com

.

مردها سه تا آرزو دارن :

- اونقدر که مامانشون می گن خوش تیپ باشن !

- اونقدر که بچه شون می گن پولدار باشن !

و مهمتر از همه اینکه :

- اونقدر که زنشون شک داره زن داشته باشن !!!

.

WwW.funjok.com

.

بیشتر مردان موفقیت شون رو مدیون زن اولشون هستند و

زن دومشون رو مدیون موفقیت شون !!!

.

WwW.funjok.com

.

مرد اولی : امان از دست این زنها !؟ زنم تمام دارائیمو برداشت و رفت !

دومی : خوش به حالت ! زن من تمام دارائی مو برداشت و نرفت !!!

.

WwW.funjok.com

.

زن به شوهر : من احمق بودم که باهات ازدواج کردم !

مرد : عزیزم چرا عصبانی می شی ! خب من هم عاشقت بودم اینو نفهمیدم !!!

.

WwW.funjok.com

.

فرق پیر دختر با پیر پسر:

اولی موفق نشده ازدواج کنه

ولی دومی موفق شده ازدواج نکنه !!!

.

WwW.funjok.com

.

یه ضرب المثل آموزنده هست که می گه :

مردن برای زنی که عاشقشی از زندگی باهاش آسون تره !!!

.

WwW.funjok.com

.

مرد به زن : عزیزم ممنونم ازت ! تو اعتقاد به دین رو به زندگیم آوردی!

چون من قبل از ازدواج معتقد بودم جهنم اصلا’ وجود نداره !!

.

WwW.funjok.com

.

زمانی که یک زن که با مردی ازدواج می کند انتظار دارد که او تغییر کند ولی اینگونه نمی شود

زمانی که یک مرد با زنی ازدواج می کند مطمئن است که آن زن تغییر نمی کند و اینگونه می شود

.

.

.

یک زن در بحث حرف آخر را می زند

بعد از آن، هر حرفی که مرد بزند، شروع یک بحث جدید است !!!

.

WwW.funjok.com

.

خداوند زن را آفرید تا هیچ مردی به مرگ طبیعی نمیرد !!!

.

.

.

قوانین طلائی همسرداری (برای مردان ‎):

قانون اول: باید زنی داشته باشید که در کارهای خانه مثل آشپزی، تمیزکاری، گردگیری و … خوب باشد ‎.

قانون دوم: باید زنی داشته باشید که موجبات سرگرمی و خنده و شادی شما را فراهم نماید ‎.

قانون سوم: باید زنی داشته باشید مورد اعتماد و اطمینان و راستگو‎ .

قانون چهارم: باید زنی داشته باشید که از بودن با او لذت ببرید و باعث آرامش خاطر شما باشد‎ .

قانون پنجم: خیلی خیلی اهمیت دارد که این چهار زن از وجود یکدیگر بی خبر باشند ‎!!!

.

WwW.funjok.com

.

زن .یه به شوهرش میگه: شوهر همسایه هر روز صبح که میخواد بره سر کار زنش رو

میبوسه! تو چرا این کار رو نمی کنی؟

شوهر میگه: آخه من که زنه رو خوب نمی شناسم !!

.

.

.

بچه از باباش میپرسه: بابا، تو بهشت زنها از شوهراشون جدا زندگی میکنند یا باهم هستن؟

باباهه میگه: بچه جون، اگه زنها با شوهراشون یکجا باشن که آنجا دیگه بهشت نمیشه ‎ !!!

.

WwW.funjok.com

.

مرد احساس را کشف کرد و زن عشق را،

مرد کار را کشف کرد و زن خانه داری را،

مرد پول را اختراع کرد و زن خرید را،

از آن زمان، مرد چیزهای بسیار زیادی کشف و اختراع کرد، و زن همچنان در حال خرید است ‎ !!!

.

WwW.funjok.com

.

یک زن نگران آینده است تا زمانی که شوهر کند

یک مرد هرگز نگران آینده نیست تا زمانی که زن بگیرد

یک مرد موفق مردیست که درآمدش بیشتر از مبلغی باشد که زنش خرج می کند

یک زن موفق زنیست که بتواند چنین مردی را پیدا کند

.

.

.

برای اینکه با یک مرد شاد باشید باید او را کاملا درک کنید و کمی دوست داشته باشید

برای اینکه با یک زن شاد باشید باید او را کاملا دوست داشته باشید و اصلا سعی نکنید که او را درک کنید

.

WwW.funjok.com

.

مردان متاهل بیشتر از مردان مجرد عمر می کنند در عوض مردان متاهل بیشتر آرزوی مرگ می کنند

.

.

.

برنده جایزه نوبل ادبیات در زمان تقدیم جایزه خود به همسرش گفت :

” این جایزه را به همسر عزیزم تقدیم می کنم که با نبودش باعث شد من بتونم این کتاب را تمام کنم ” !

.

WwW.funjok.com

.

زن خوب مثل دایناسور می مونه که نسلش منقرض شده

ولی مرد خوب مثل سیمرغ می مونه که از اول یه افسانه بوده!

.

WwW.funjok.com

قبل از ازدواج:

مرد: دیگه نمی تونم منتظر بمونم

زن: می خوای از پیشت برم؟

مرد: فکرشم نکن

زن: منو دوست داری؟

مرد: البته

زن: تا حالا به من دروغ گفتی؟

مرد: نه، چرا این سوال رو می پرسی؟

زن: منو مسافرت می بری؟

مرد: مرتب

زن: منو کتک می زنی؟

مرد: به هیچ وجه

زن: می تونم بهت اعتماد کنم؟

.

بعد از ازدواج:

همین متن رو از پایین به بالا بخونید!

 
چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:, :: 13:28 :: نويسنده : ویدا

 
چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:, :: 13:23 :: نويسنده : ویدا

 

 

حضرت امام سجاد علیه السلام

خسته شدم از بس چشم به در دوختم

 نامه هام نداي دوست داشتنت رو ميدند

از بس اسمتو صدا کردمديواره اسمتو بلد شدند

از بس گريه کردم اشکي براي چشمام نمونده

از بس داد زدم صدام گرفته تو رو روز و شب صدا

 مي کنم شايد روزي ببينمت شايد روزي حست

 کنم شايد بتونم ببوسمت

شايد روزي برات بميرم

دوستت دارم

 
چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:, :: 13:14 :: نويسنده : ویدا

 

ـ عشق از دید حاج آقا : استغفرالله باز از این حرفهای بیناموسی زدی
(
جمله ی عاشقانه : خداوند همه ی جوانان را به راه راست هدایتکند)

ـ عشق از دید دختر .. : آه ... خدای من یعنی میشه بدوناینکه بابام
بفهمه من عاشق بشم . ( جمله ی عاشقانه : ندارد)
ـ عشق از دید یک ریاضیدان : عشق یعنی دوست داشتن بدون فرمول (جمله ی
عاشقانه : آه عزیزم به اندازه ی سطح زیر منحنی دوست دارم(
ـ عشق از دید بقال سرکوچه : والا دوره ی ما عشق .. نبود ننمون رفت و
این سکینه خانوم رو واسمون گرفت (جمله ی عاشقانه : سکینه شام چی داریم
...)
ـ عشق از دید اصغرکاردی (در زندان) : مرامتو عشقه ، عشقی ( جمله ی
عاشقانه : چاقو خوردتیم لوتی(
ـ عشق از دید یک دختر دانش آموز کمی بی غم : آه عزیزم کاش الان پیشم
بودی، بغلم میکردی ، سرمو میزاشتی رو شونه هات ... ( جمله ی عاشقانه :
دوست دارم عزیزم)
ـ عشق از دید مادر بزرگم : این حرفهای بد رونزن ، راستی این دختر
اقدس خانوم خیلی دختر خانوم و با کمالاتیه ، تازه تحصیلکرده هم هست ...
(
جمله ی عاشقانه : بریم خواستگاری..)
ـ عشق ازدید ... (خودتون میفهمید از دیدکی)عزیزم تو که عاشقمی پس
چرا هزینه ی عمل کردندماغمو نمیدی ... ، واسه ناهار بریم رستوران سالی
بادوستش هم قراره بیاد ، دوست سالی واسش یه ماتیز خریده ( به قول بعضی
ها دوو منگل) تو حتی حاضر نیستی واسه من که این همه دوست دارم حتی یه
پراید بخری (جمله ی عاشقانه : عزیزم گوشی سونی میخوام و ... راستی دوست
هم دارم
ـ عشق از دید کسی که باراوله که عاشق میشه : عزیزم باور کن حتی یک
لحضه بدون تو نمیتونم زندگی کنم ، تو واسم همه ی دنیا هستی ... ( جمله
ی عاشقانه : فدات شم عزیزم خیلی خیلی دوست دارم )
ـ عشق از دید کسی که بار اولش نیست : عزیزم خیلی دوستدارم ، باور
کن به خاطر تو شبها با پای برهنه میخوابم ( جمله ی عاشقانه : آه عزیزم
دیرم شده باید برم )
ـ عشق از دید یک راننده : رادیات ( رادیاتور) عشق من از برایت جوش
آمده ، باور نداری بر آمپرم بنگر (بالهجه ی شوفری بخوانید) ( جمله ی
عاشقانه : عزیزم دوست دارم... بو بوبوغ)
ـ عشق از دید بعضی ها : آه خدا یعنی میشه بیادخواستگاریم ... (جمله
ی عاشقانه : یا شابدالعظیم 1000 تومن نذرت میکنم بیادخواستگاریم )
ـ به دلیل نحسی از نوشتن معذورم ( حتی شمادوست عزیز )
ـ عشق از دید ارازل و اوباش : عشق .. سیخی چند ، برو بچه سوسول دلت
خوشه ، خونه خالی نداری ... جمله ی عاشقانه : بوبوغ ... خانوم بیا بالا
خوش میگذره(
ـ عشق از دید کسی که در عشق شکست خورده : عشق یعنی کشک ( جمله ی
عاشقانه : برو کشکتو بساب(
عشق از دید بابام : آخه پسر عشق واست نونو آب میشه ... حالا بگو
ببینم پدرش چیکارست ؟ ( جمله ی عاشقانه : برو با دختر حاج آقا ازدواج کن
(
ـ عشق ازدید ما میم : وا مگه تو امسال کنکور نداری ، عشق واسه بعد ،
مگه تو امسال فلاننداری ،عشق واسه بعد ( جمله ی عاشقانه : جملات عاشقانه
ای هنوز بیان نشده (
ـ عشق از دید شما : ( به من چه

 

 
چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:, :: 8:46 :: نويسنده : ویدا

اول سلام به همسر نازنینم خیلی دوستت دارم خیلی زیاددددددد.

دیگه دارم سر و سامون میگیرم کمتر از یک ماه دیگه میرم سر خونه زندگیه خودم !وای ی ی ی چقدر بلاتکلیفی بده.خیلی خوشحالم خیلی!!!

 
دو شنبه 12 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 13:16 :: نويسنده : ویدا

 

 

 
چهار شنبه 31 فروردين 1390برچسب:, :: 17:33 :: نويسنده : ویدا

سلام همسر مهربونم، سلام تنها عشقم ،

میدونی بعد خدا تو تنها شانس زندگی منی....

یه زمانی خدا تنها همدمم بود ، چون مثل خودش تنها

و بی کس بودم.... اما حالا تو تنها یار و همدم منی

و بعد از خدا تنها تو رو دوست دارم .

عاشقتم و دوستت دارم همسر نازنینم .

همیشه پیشم بمون و تنهام نذار

 
چهار شنبه 31 فروردين 1390برچسب:, :: 17:32 :: نويسنده : ویدا

مرد جواني در آرزوي ازدواج با دختر کشاورزي بود.

کشاورز گفت برو در آن قطعه زمين بايست. من سه گاو نر را آزاد مي کنم اگر توانستي دم يکي از اين گاو نرها را بگيري من دخترم را به تو خواهم داد.

مرد قبول کرد. در طويله اولي که بزرگترين بود باز شد . باور کردني نبود بزرگترين و خشمگين ترين گاوي که در تمام عمرش ديده بود. گاو با سم به زمين مي کوبيد و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشيد تا گاو از مرتع گذشت.

دومين در طويله که کوچکتر بود باز شد. گاوي کوچکتر از قبلي که با سرعت حرکت کرد .جوان پيش خودش گفت : منطق مي گويد اين را ولش کنم چون گاو بعدي کوچکتر است و اين ارزش جنگيدن ندارد.

سومين در طويله هم باز شد و همانطور که فکر ميکرد ضعيفترين و کوچکترين گاوي بود که در تمام عمرش ديده بود. پس لبخندي زد و در موقع مناسب روي گاو پريد و دستش را دراز کرد تا دم گاو را بگيرد...

اما.........گاو دم نداشت!!!!

 
یک شنبه 22 اسفند 1389برچسب:, :: 9:48 :: نويسنده : ویدا

ویلیام شکسپیر : گذشت زمان بر آن ها که منتظر می مانند بسیار کند، بر آن ها که می هراسند بسیار تند، ‏بر آن ها که زانوی غم در بغل می گیرند بستار طولانی،و بر آن ها که به سرخوشی می گذرانند بسیار کوتاه ‏است. اما، برآن ها که عشق می ورزند، زمان راآغاز و پایانی نیست.

 

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد