|
یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:, :: 9:54 :: نويسنده : ویدا
شدم عین دست و پا چلفتی ها !! نه اینکه فکر کنین خونه مامان بابام همش خوردم و خوابیدم و دست به سیاه و سفید هم نزدم نه به خدا ولی الان که اومدم خونه خودم شدم عین گیج ها اصلا نمی دونم چه کاری و باید کی و چطوری انجام بدم اعصابم بهم ریخته همش به مصطفی طفلی گیر میدم (لیوان چایی و نذار رو میز لکه میشه ، جوراباتو جمع کن ، پاهاتو بشور ، ......)دیگه اینقدر بهش گیر دادم طفلی کلافه شده گاهی دلش می خواد جیغ بزنه طفلی مصطفی نه؟؟؟ ولی خدا رو شکر تا حالا غذا مذا نسوزوندم ته گرفته ولی نسوخته!!خدا رو شکر..... نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |