بهترین همسر دنیا
برای بهترین همسر دنیا
درباره وبلاگ


هزار سال هم که بگذرد دوستت دارم به همان تر و تازگی روز اول ...

پيوندها
من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم
عشق الهی
ترنم باران
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بهترین همسر دنیا و آدرس همسرم.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 12
بازدید ماه : 25
بازدید کل : 6661
تعداد مطالب : 60
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
ویدا

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
سه شنبه 19 مهر 1390برچسب:, :: 12:13 :: نويسنده : ویدا

سلام

من دیگه خونه دار شدم روز تولد امام رضا رفتم خونه خودم دیگه واسه ی خودم خانم شدم خونه ام اینقد قشنگه همش دارم ذوق میکنم خیلی خوشحالم

 
یک شنبه 3 مهر 1390برچسب:, :: 9:29 :: نويسنده : ویدا

 

 

اين اختلاف سليقه‌ها در برخي موارد باعث مشاجرات ميان آنها مي‌شود که گاه اين مشاجرات روند نامطلوبي داشته و منجر به از هم پاشيدگي خانواده مي‌شود. درست است مشاجرات بين زن و مرد به‌طور طبيعي اتفاق مي‌افتد اما آنچه اهميت زيادي دارد تداوم خانواده و روابط بين زن و مرد پس از مشاجره است. روانشناسان و مشاوران خانواده راهکارهاي ارتباطي و مهارت‌هاي مقابله‌اي متعددي را براي پايان دادن به مشاجرات خانوادگي عنوان مي‌کنند.
توقعات دور از انتظار، سوء تفاهم‌ها، قضاوت‌هاي منفي، نگراني‌هاي بي‌دليل، مقايسه اشتباه و همچنين مشکلات ديگري که باعث کدورت و مشاجره ميان زن و شوهر مي‌شود باعث آشفتگي فضاي خانواده شده و همچنين بسياري از بحث و جدل‌ها را در خانه به دنبال دارد. اين جدل‌ها عمدتاً ناشي از شناخت نادرست زوج‌ها از يکديگر است زيرا معيارهاي واقعي ازدواج زن و مرد براي برخورداري از يک زندگي مشترک مناسب با يکديگر متفاوت است. رسول قورخانه‌چي، روانشناس باليني درباره اهميت مشاوره‌هاي قبل ازدواج زوج‌ها مي‌گويد: اينگونه مشاوره‌ها به زوج‌ها کمک مي‌کند تا به ابعاد و ويژگي‌هاي شخصيتي و سليقه‌اي يکديگر توجه کرده و يکديگر را بهتر بشناسند. مشاوره‌هاي پيش از ازدواج تنها به اين معني نيست افراد از لحاظ سلامت روحي، رواني مورد سنجش قرار گيرند، بلکه در اين موارد نيز کاربرد دارد زيرا مراحل رشد، سبک زندگي، روش تفکر زن و شوهر با يکديگر متفاوت است و طبيعي به نظر مي‌رسد که در مسائل زندگي مشترک زن و مرد با يکديگر اختلاف عقيده داشته باشند. به‌طور کلي بحث و جدل تا اندازه عادي در زندگي زناشويي مانعي نداشته و مهم اينست که زوج‌ها بعد از بحث و نزاع چه رفتارها و چه عکس‌العمل‌هايي از خود بروز دهند. اين روانشناس ادامه مي‌دهد: علت اصلي مشکلات زوج‌ها در زندگي به دليل تفاوت‌هاي سليقه‌اي است البته در برخي از موارد سن ازدواج افراد رضايت از زندگي مشترک آنها را نيز تحت‌تأثير قرار مي‌دهد. بنابراين لازم است ميزان آمادگي سني، رواني و اجتماعي طرفين در هنگام تصميم به ازدواج مورد بررسي قرار گيرد. به‌طوري که نداشتن پختگي عاطفي، رواني، جسمي و اجتماعي نشدن طرفين ازدواج مشکلات زيادي را به دنبال خواهد داشت. بنابراين توصيه مي‌شود زن و شوهر از نظر سني به ‌رشد عاطفي و پختگي کامل رسيده باشند تا پايان دادن به نزاع‌هاي زن و شوهري و کينه و کدورت‌ها با شيوه بهتري صورت گيرد.
مهارت‌هاي زندگي
آموختن مهارت‌هاي زندگي به صورت يک راهکار باعث ارتقاي سلامت رواني زوج‌ها در زندگي تأثيرگذار است. يادگيري مهارت‌هاي زندگي به زن و مرد کمک مي‌کند تا رفتارهاي مثبت در زندگي مشترک از خود نشان داده و همچنين از آسيب‌هاي رواني و اجتماعي به دور باشند. پژوهش‌هاي متعدد نشان داده‌اند خودآگاهي، عزت‌نفس و اعتمادبه‌نفس از شاخص‌هاي اساسي، توانمندي‌ها و ضعف‌هاي هر فردي است. دکتر حسين داداش‌زاده، روانشناس باليني و مدرس دانشگاه معتقد است: آموختن مهارت حل مسئله در زندگي مشترک به زوج‌ها کمک مي‌کند تا با مشکلات پيش آمده
روبه رو شوند و براي بررسي راه‌حل‌هاي موجود و همچنين انتخاب بهترين راه‌حل و ارزيابي فرآيند حل مسئله
به طوري که فرد دچار دغدغه و اضطراب نشود تأثيرگذار باشد. همچنين آموختن مهارت‌هاي ارتباطي براي حفظ روابط و تعامل مثبت با افراد ديگر بويژه اعضاي خانواده در زندگي روزمره مؤثر است. همچنين يکي ديگر از مهارت‌هايي که در زندگي مشترک ميان زن و شوهر تفاهم برقرار مي‌کند آموختن مهارت مقابله با استرس عنوان مي‌شود در اين مهارت آنها مي‌آموزند که چگونه با فشارها و تنش‌هاي ناشي از زندگي مشترک و همچنين استرس‌هاي ديگر مقابله کنند.
دقيق‌ترين اولويت‌بندي
ليلا رستمي، مشاور خانواده درباره اهميت آموختن مهارت‌ها ادامه مي‌دهد: اولين و مهمترين مسئله در زندگي مشترک، شناخت ويژگي‌هاي فردي، اميال و آرزوها و انتظارات زوج است. همچنين بهتر است زندگي مشترک افراد با افزايش آگاهي و مهارت لازم آغاز شود. از اين رو همدلي کردن افراد با يکديگر مهارت خاصي را مي‌طلبد زيرا همدلي کردن در برقراري ارتباط عميق و صميمي به زوج‌ها کمک مي‌کند در زمان بروز اختلاف و تفاوت‌ها، حل مشکل براي آنها قابل درک و فهم باشد.
همچنين يادگيري مهارت حل اختلاف مانند بقيه مهارت‌ها، براي ازدواج و تشکيل زندگي مشترک و همچنين برقراري ارتباط درست با همسر ضروري است.
وي مي‌افزايد: ريشه اصلي بسياري از اختلافات خانوادگي به دليل نداشتن استقلال زن و مرد و وابستگي بيش از حد يکي از آنها به اطرافيان و خانواده است. افرادي که استقلال ندارند و شخصيت وابسته‌اي دارند و توجهشان بيشتر معطوف به ديگران است و اهل انديشيدن نبوده همچنين زندگي ناموفقي دارند. دکتر داداش زاده ادامه مي‌دهد: زن و شوهرهاي آگاه و آنهايي که آشنايي با مهارت‌هاي ذکر شده را دارند در برخورد با مشکلات منصفانه رفتار مي‌کنند و نقاط ضعف يکديگر را نيز مي‌پذيرند. بنابراين توصيه مي‌شود در مشاوره قبل از ازدواج در اولويت اول به روشن ساختن ملاک‌هاي اصلي بپردازند زيرا براي داشتن يک انتخاب مناسب ملاک‌هاي اصلي ضروري به نظر مي‌رسد. توجه نداشتن به ملاک‌هاي اصلي و همچنين اولويت‌بندي نامناسب ارزش‌ها باعث مي‌شود افراد اغلب دچار ناکامي‌هايي در آينده شوند. قورخانه‌چي، مي‌افزايد: زوج‌ها به دليل تفاوت‌هاي فردي نسبت به يکديگر دچار سوء برداشت‌هاي شناختي شده و توصيه مي‌شود که در چنين شرايطي با صحبت کردن و مشخص کردن مسئله با استفاده از راهکارهاي مناسب با کمک روانشناس و مشاور خانواده از بحث‌هاي جدي پيشگيري کنند. هنگامي‌که افراد انعطاف‌پذيري مناسبي براي ايجاد يک رابطه مناسب نداشته باشند در بحث خانوادگي از راهکارهاي نسنجيده‌اي مانند: پرخاشگري، قهر و گريه کردن و... استفاده مي‌کنند و بروز چنين رفتارهايي مشکلات زندگي آنها را دوچندان خواهد کرد و همچنين اصلي‌ترين پايه‌هاي نگهدارنده يک رابطه مناسب، توجه به نيازها، انتظارات و خواسته‌هاي طرف مقابل است زيرا اطلاع زوج‌ها از نيازهاي يکديگر به آنها اين امکان را مي‌دهد که بتوانند از بسياري سوءتفاهم‌ها و مشاجرات ناخواسته در زندگي روزمره جلوگيري کنند.
آرامش پس از توفان
ليلا رستمي، درباره راهکارهاي مناسب براي پايان دادن مشاجرات ميان زوج‌ها مي‌گويد: خودآگاهي، مسئوليت‌پذيري، اولين گام براي اجتناب از تضادهاي ميان زن و شوهر به حساب مي‌آيد. اغلب بحث‌ها و جدل‌هايي که مرتب تکرار مي‌شود فقط به اين دليل است که يکي از همسران و يا هردوي آنها احساس مي‌کنند طرف مقابل منظور و حرف او را درک نمي‌کند. يکي از راهکارهايي که باعث آشتي و مصالحه مي‌شود اين است که بعد از مشاجرات و بحث‌ها وقتي زوجين در حالت کاملاً آرام و به دور از عصبانيت قرار گرفتند سؤالاتي از يکديگر بپرسند تا مطمئن شوند که منظور و حرف‌هاي يکديگر را درک کرده‌اند.
همچنين بعد از مشاجره، زن و مرد بهتر است به صورت رودررو بدون پيچيده‌گويي با يکديگر سخن بگويند. دکتر داداش‌زاده ادامه مي‌دهد: زن و مرد بايد بدانند آشتي کردن با يکديگر به اين معنا نيست که يکي از آنها شکست خورده و يا اين که نظر او کاملاً اشتباه بوده است. همچنين تأثيرات کلماتي که آنها در گفتارهايشان به کار مي‌برند، بسيار مهم و تأثيرگذار است. بهتر است ابتدا از لحاظ روحي براي آشتي‌کردن و قدم جلو گذاشتن براي مصالحه، آمادگي‌هاي لازم را داشته باشند. توصيه مي‌شود بعد از هر بحث و نزاعي ميان زن و مرد ابتدا علت اصلي مشاجره را از خود بپرسند زيرا در اکثر مواقع بحث‌ها خيلي ساده به نظر مي‌رسد اما به دليل نداشتن صبر و تحمل يکي از زوجين تبديل به مشکلات حادتري شود. ليلا رستمي، مشاور خانواده مي‌گويد: مهارت گفت‌وگو کردن و همچنين تحمل شنيدن صحبت‌هاي يکديگر بدون عصبانيت از دسته عواملي است که افراد را براي حل مشکلات ياري مي‌کند.يکي از دلايل کشمکش‌هاي ميان زن و مرد نداشتن همکاري و تعاون در کارها است و ريشه اکثر شکايت‌ها به همين مسئله ختم مي‌شود. در اين موارد توصيه مي‌شود هنگام بحث به جاي استفاده و انتخاب روش پرخاشگرانه، خشونت‌آميز و بدبينانه از روش‌هاي مسالمت‌آميز و خوش‌بينانه استفاده کنند. همچنين گذشت و عفو عنصر اصلي استمرار و استحکام پيوندميان زن و مرد به حساب مي‌آيد. همچنين بهتر است افراد از خطاهاي يکديگر چشم‌پوشي کرده و هر کس مسئوليت کارهايش را به عهده گيرد. قورخانه‌چي، مي‌گويد: رفتارهاي بعد از مشاجرات ميان زن و شوهر بايد طوري باشد که احساس شرم و خجالت براي طرف مقابل به وجود نياورد و همچنين بهترين راه اين است که افراد طعنه زدن و کنايه گفتن را از کلام‌شان دور سازند و طرف مقابل را مورد سرزنش قرار ندهند. زن و شوهر بايد به يکديگر فرصت فکر کردن دهند تا وقتي که فرد مقابل براي طرح و پذيرش مشکلات آماده شود.
همچنين در زمان حل اختلاف چنانچه هر کدام از آنها متوجه اشتباه خود شده‌اند بهتر است از طرف مقابل عذرخواهي کرده و با عذرخواهي نه تنها فرد کوچک و حقير نمي‌شود بلکه ديگري را متوجه انعطاف مي‌کند.
شرط اصلي تفاهم
دکتر داداش‌زاده ادامه مي‌دهد: از راه‌هاي رسيدن به تفاهم، داشتن صبر و شکيبايي و گذشت است. به طوري که گذشت و شکيبايي بايد دو طرفه باشد زيرا گذشت يک طرفه در نزاع ميان زن و شوهر باعث تقويت رفتار نامطلوب طرف مقابل مي‌شود. همچنين گذشت منطقي و آگاهانه گذشتي است که طرف مقابل از آن اطلاع پيدا کند. در اين صورت است که فرد تغيير رفتار داده و مسئوليت رفتارش را به عهده مي‌گيرد. در غير اين صورت گذشت يکطرفه فايده‌اي نخواهد داشت. بنابراين براي ايجاد تفاهم نبايد به منزلت و ارزش انساني افراد ضربه زد. دقت و توجه به صحبت‌هاي يکديگر در هنگام بحث و همچنين به موقع صحبت کردن و سخن مفيد گفتن از عواملي است که به درک متقابل زوجين کمک مي‌کند.
رستمي مي‌افزايد: افراد بهتر است هدف‌هاي مشترک را در زندگي اهميت خاصي داده و اطلاع داشته باشند که هر يک از آنها از زندگي مشترک چه انتظاراتي دارند و همچنين باورها و اولويت‌هاي يکديگر را بشناسند و به آنها توجه کنند و فرد خود را متعهد به اجراي آنها بداند در برخورد با مسائل و مشکلات در هنگام نزاع به جاي واکنش و عکس‌العمل، رفتارهاي مثبت و سازنده انجام دهند. بهتر است بعد از دعوا به جاي استفاده از الگوهاي منفي حاکم بر فرهنگ جامعه با تفکر و خلاقيت به مسائل پاسخ جديد دهند و تمايل به انجام کارهاي نو داشته باشند. زوج‌ها بايد بدانند انعطاف‌پذيري بموقع در ايجاد يک رابطه خوب و رضايت بخش مؤثر است و همچنين براي بازگشت و مصالحه بعد از مشاجرات ارتباطي هر يک از زوج‌ها بايد قبول کنند که يکديگر را همان طوري که هستند بپذيرند و بدانند هيچ يک از ديگري برتر نيست همچنين تعيين اهداف، آنها را در ساختن يک رابطه بهتر در زندگي مشترک کمک خواهد کرد.

http://www.inn.ir/NewsDetail.aspx?id=58680

 

 

 
چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:, :: 13:41 :: نويسنده : ویدا

وای مصطفی من عزیز دل من کاش الان از پنجره ی اتاقت این بارون زیبارو ببینی و کلی کیف کنی، اخه میدونین شوشوی ناز من عاشق بارونه.....خدایا از این همه لطفت به من و همسرم ممنونم ...

خیلی بارون زیباییه

 
چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:, :: 13:23 :: نويسنده : ویدا

 

کنارت هستم برای روزی که دستان نازنینت را در دستان مضطربم می گذاری و ازمن قول میخواهی که تا ابد کنارت بمانم...
مردت هستم برای لحظه ای که از بزرگترها اجازه می گیری تا شاهزاده این مملکت بشوی........
مردی که پا به پایت در مغازه های شهر می آید تا وسواسهایت را برای خرید یک روسری ساده، عاشقانه بپرستد کیست؟!...
برای روزهایی که پدر و مادرمان پیر میشوند و میترسی که دختر خوبی برایشان نبوده باشی من کنارت هستم تا خدمتشان کنیم و نترسی....
برای ثانیه ای که پدران و مادرانمان به بهشت میروند من کنارتم تا درد یتیمی را کمتر احساس کنی...
مردی که اشکهایت را می بوسد و موهای پریشانت را شانه می زند منم....
برای ثانیه ای که فرشته ای از بهشت در رحم تو به امانت می آید،منم که کنارتم و تو در آغوش من هست که می آرامی....
در تمام آن 289 روز وقتی از قیافه می افتی و شکمت خط خطی می شود و نمیتوانی حتی درست راه بروی، منم که کنارتم و شبها تن خسته ات را در آغوش می گیرم...
مردی که دستانت را در آن لحظات پردرد و امید تولد می گیرد و عرق از پیشانی پر دردت پاک می کند منم...
مردی که موهای تو و دخترت را قبل از خواب شانه میکند و هر دوی شما را در آغوش مردانه اش می خواباند منم
مردی که شبهای بیخوابی برایت قهوه و کیک شکلاتی می آورد و قصه زندگیت را گوش می کند منم...
مردی که با دستان خسته اش پاهای خسته تر تو از این زندگی سخت را، هر شب نوازش می کند تا بیارامند کیست؟!
منم....
مردی که اصرار داری موهایش را خودت اصلاح کنی... منم....
مردی که بلد نبود اما دوست داشت ناخنهایت را لاک بزند منم...
کسیکه بارها و بارها
 
 
 
 

نازت را می کشد و قهرهایت را خریدارست هنوز، منم...

مردی که خسته از کار روزانه به ضریح چشمانت پناه می آورد و تو حاجت روایش می کنی منم....
آهای دختر شبهای پاییز :
شبها که مضطرب از خواب می پری و در تاریکی بسترت می گردی که ببینی هستم یا نه ، نبین..... لمس کن تن مردی را که سردی روزگار را به خاطر تو به گرمای آغوشش مبدل کرده....
کسی که به خاطرت ته اقیانوس وسط تاریکی و خطر می رود تا صدفی به نامت بگشاید و شاید مرواریدی لایقت بیابد.... منم....
کسی که بعد از سالها همسری، بدن از تناسب افتاد ات را می بوید و می بوسد منم.....
روزی که اولین موی سپیدت را در آیینه می بینی و اشک در چشمانت حلقه می زند، منم که موهایت را در دستان مردانه ام جمع می کنم و در آغوشم سخت میفشارمت و در گوشت زمزمه میکنم که "امروز دو برابر عاشقت هستم ای شراب کهنه"
روزی که نگران چین و چروکهای تازه از راه رسیده صورت زیبایت می شوی منم که بهترین زیبا رویان عالم را با ثانیه ای با تو بودن معاوضه نخواهم کرد....
برای روزهایی که فرزندانمان می روند دنبال سرنوشتشان و تو در اتاقهایشان میگریی ، منم مردی که دستانت را می گیرد و تو را شبانه به کنار دریا میبرد تا هر چقدر میخواهی با بیکرانی آب از دلتنگیهایت بگویی....
برای روزهایی که جسمت تغییر می کند و فکر می کنی که دیگر زن نیستی و میترسی، منم که بارها وبارها حس زن بودنت را به تک تک سلولهایت یادآوری می کنم همان مرد وحشی روزهای اولمان میشوم تا یادت نرود که تویی شاه بیت غزل زندگی من...........

 


 




 

 
چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:, :: 13:16 :: نويسنده : ویدا

 

زمانیکه احساس میکنید تمایل دارید تا همسرتان را ببوسید ،

این کار را انجام دهید،

لازم نیست حتماً صبر کنید تا او را بهتر بشناسید،او را ببوسید و

به مرور زمان می توانید او را بهتر بشناسید .

پزشکان و روانپزشکان آلمانی در پی پژوهش های گسترده خود

در این باره به این نتیجه رسیده اند که افرادی که هر روز صبح

قبل از ترک کردن خانه، همسر خود را میبوسند،

کمتر دچار بیماری می شوند.

همچنین افرادی که پس از بوسیدن خانه را ترک می کنند، کمتر

احتمال وقوع تصادف دارند،

20 تا 30 درصد درآمد بیشتری نسبت به سایرین دارند و

به طور متوسط 5 سال بیش ازهم سن و سال های خود

عمر می کنند.

دکتر آرتور سازبو یکی از افرادی که در در این تحقیقات نقش فعالی داشته معتقد است:

 

یکی از دلایل اصلی موفقیت تعداد بسیار زیادی از افراد این است که روز خود را با یک نگرش

مثبت و دلچسب شروع میکنند و چه چیز می تواند مانند یک بوسه در انسان یک نگرش مثبت ایجاد کند.

بنابراین اگر شما می خواهید خوشحال، سلامت، و موفق، بوده و عمر طولانی داشته باشید،

باید کسی را که دوستش می دارید هر روز صبح، پیش از اینکه خانه را به قصد محل کار خود

ترک کنید، ببوسید.

 
چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:, :: 13:6 :: نويسنده : ویدا

 

هیچوقت به یک زن دروغ نگویید...

 

مردی باهمسرش در خانه تماس گرفت و گفت:"

عزيزم ازمن خواسته شده كه با رئيس و چند تا از دوستانش

برای ماهيگيري به كانادا برويم"

ما به مدت يك هفته آنجا خواهيم بود.اين فرصت خوبي است تا

ارتقای شغلی كه منتظرش بودم بگيرم بنابراين

لطفا لباس های كافی براي يك هفته برايم بردار و وسايل ماهيگيری مرا هم آماده كن.

ما از اداره حركت خواهيم كرد و من سر راه وسايلم را از خانه برخواهم داشت

راستی اون لباس هاي راحتی ابريشمی آبی رنگم را هم بردار !

 

 

 

زن با خودش فكر كرد كه اين مساله يك كمی غيرطبيعی است اما بخاطر اين كه

نشان دهد همسر خوبی است دقيقا كارهايی را كه همسرش خواسته بود انجام داد.

هفته بعد مرد به خانه آمد ، يك كمی خسته به نظر مي رسيد اما ظاهرش خوب ومرتب بود.

همسرش به او خوش آمد گفت و از او پرسيد كه آيا او ماهی گرفته است يا نه ؟

مرد گفت :"بله تعداد زيادی ماهی قزل آلا،چند تايی ماهی فلس آبی و چند تا هم اره ماهی گرفتيم .

اما چرا اون لباس راحتی هايی كه گفته بودم برايم نگذاشتی ؟"

زن جواب داد : لباس های راحتی رو توی جعبه وسايل ماهيگيريت گذاشته بودم ؟!؟!؟!؟!؟!؟!!؟!؟

 
چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:, :: 12:51 :: نويسنده : ویدا


اون شب وقتی به خونه رسیدم دیدم همسرم مشغول آماده کردن شام است، دستشو گرفتم و گفتم: باید راجع به یک موضوعی باهات صحبت کنم. اون هم آروم نشست و منتظر شنیدن حرف های من شد. دوباره سایه رنجش و غم رو توی چشماش دیدم. اصلا نمی دونستم چه طوری باید بهش بگم, انگار دهنم باز نمی شد.
هرطور بود باید بهش می گفتم و راجع به چیزی که ذهنم رو مشغول کرده بود, باهاش صحبت می کردم. موضوع اصلی این بود که من می خواستم از "اون جدا بشم". بالاخره هرطور که بود موضوع رو پیش کشیدم, از من پرسید چرا؟!
اما وقتی از جواب دادن طفره رفتم خشمگین شد و در حالی که از اتاق غذاخوری خارج می شد فریاد می زد: تو مرد نیستی...
اون شب دیگه هیچ صحبتی نکردیم و اون دایم گریه می کرد و مثل باران اشک می ریخت, می دونستم که می خواست بدونه که چه بلایی بر سر عشق مون اومده و چرا؟

اما به سختی می تونستم جواب قانع کننده ای براش پیدا کنم, چرا که من دلباخته یک دختر جوان به اسم"دوی" شده بودم و دیگه نسبت به همسرم احساسی نداشتم.

من و اون مدت ها بود که با هم غریبه شده بودیم من فقط نسبت به اون احساس ترحم داشتم. بالاخره با احساس گناه فراوان موافقت نامه طلاق رو گرفتم, خونه, سی درصد شرکت و ماشین رو به اون دادم. اما اون یک نگاه به برگه ها کرد و بعد همه رو پاره کرد.
زنی که بیش از ده سال باهاش زندگی کرده بودم تبدیل به یک غریبه شده بود و من واقعاً متاسف بودم و می دونستم که اون ده سال از عمرش رو برای من تلف کرده و تمام انرژی و جوانی اش رو صرف من و زندگی با من کرده, اما دیگه خیلی دیر شده بود و من عاشق شده بودم.
بالاخره اون با صدای بلند شروع به گریه کرد،


چیزی که انتظارش رو داشتم. به نظر من این گریه یک تخلیه هیجانی بود. بالأخره مسئله طلاق کم کم داشت براش جا می افتاد. فردای اون روز خیلی دیر به خونه اومدم و دیدم که یک نامه روی میز گذاشته! به اون توجهی نکردم و رفتم توی رختخواب و به خواب عمیقی فرو رفتم. وقتی بیدار شدم دیدم اون نامه هنوز هم همون جاست, وقتی اون رو خوندم دیدم شرایط طلاق رو نوشته. اون هیچ چیز از من نمی خواست به جز این که در این مدت یک ماه که از طلاق ما باقی مونده بهش توجه کنم.
اون درخواست کرده بود که در این مدت یک ماه تا جایی که ممکنه هر دومون به صورت عادی کنار هم زندگی کنیم, دلیلش هم ساده و قابل قبول بود: پسرمون در ماه آینده امتحان مهمی داشت و همسرم نمی خواست که جدایی ما پسرمون رو دچار مشکل بکنه!
این مسئله برای من قابل قبول بود, اما اون یک درخواست دیگه هم داشت: از من خواسته بود که به یاد بیارم که روز عروسی مون من اون رو روی دست هام گرفته بودم و به خانه اوردم. و درخواست کرده بود که در یک ماه باقی مونده از زندگی مشترکمون هر روز صبح اون رو از اتاق خواب تا دم در به همون صورت روی دست هام بگیرمو راه ببرم.

خیلی درخواست عجیبی بود, با خودم فکر کردم حتما داره دیوونه می شه.
اما برای این که اخرین درخواستش رو رد نکرده باشم موافقت کردم.

وقتی این درخواست عجیب و غریب رو برای "دوی"تعریف کردم اون با صدای بلند خندید گفت:
به هر حال باید با مسئله طلاق روبرو می شد, مهم نیست داره چه حقه ای به کار می بره!


مدت ها بود که من و همسرم هیچ تماسی با هم نداشتیم تا روزی که طبق شرایط طلاق که همسرم تعین کرده بود من اون رو بلند کردم و در میان دست هام گرفتم.
هر دومون مثل آدم های دست و پاچلفتی رفتار می کردیم و معذب بودیم. پسرمون پشت ما راه می رفت و دست می زد و می گفت: بابا مامان رو تو بغل گرفته راه می بره.

جملات پسرم دردی رو در وجودم زنده می کرد, از اتاق خواب تا اتاق نشیمن و از اون جا تا در ورودی حدود ده متر مسافت رو طی کردیم. اون چشم هاشو بست و به آرومی گفت: راجع به طلاق تا روز آخر به پسرمون هیچی نگو!
نمی دونم یک دفعه چرا این قدر دلم گرفت و احساس غم کردم. بالأخره دم در اون رو زمین گذاشتم, رفت و سوار اتوبوس شد و به طرف محل کارش رفت, من هم تنها سوار ماشین شدم و به سمت شرکت حرکت کردم.

روز دوم هر دومون کمی راحت تر شده بودیم, می تونستم بوی عطرشو اسشمام کنم. عطری که مدتها بود از یادم رفته بود. با خودم فکر کردم من مدتهاست که به همسرم به حد کافی توجه نکرده بودم. انگار سالهاست که ندیدمش....
متوجه شدم که آثار گذر زمان بر چهره اش نشسته, چندتا چروک کوچک گوشه چشماش نشسته بود,لابه لای موهاش چند تا تار خاکستری ظاهر شده بود!

برای لحظه ای با خودم فکر کردم: خدایا من با او چه کار کردم؟!
روز چهارم وقتی اون رو روی دست هام گرفتم حس نزدیکی و صمیمیت رو دوباره احساس کردم.

این زن, زنی بود که ده سال از عمر و زندگی اش رو با من سهیم شده بود.
روز پنجم و ششم احساس کردم, صیمیت داره بیشتر وبیشتر می شه, انگار دوباره این حس زنده شده و دوباره داره شاخ و برگ می گیره.
من راجع به این موضوع به "دوی" هیچی نگفتم. هر روز که می گذشت برام آسون تر و راحت تر می شد که همسرم رو روی دست هام حمل کنم و راه ببرم, با خودم گفتم حتماً عضله هام قوی تر شده. همسرم هر روز با دقت لباسش رو انتخاب می کرد. یک روز در حالی که چند دست لباس رو در دست گرفته بود احساس کرد که هیچ کدوم مناسب و اندازه نیستند با صدای آروم گفت: لباسهام همگی گشاد شدند.

و من ناگهان متوجه شدم که اون توی این مدت چه قدر لاغر و نحیف شده و به همین خاطر بود که من اون رو راحت حمل می کردم, انگار وجودش داشت ذره ذره آب می شد. گویی ضربه ای به من وارد شد, ضربه ای که تا عمق وجودم رو لرزوند. توی این مدت کوتاه اون چقدر درد و رنج رو تحمل کرده بود, انگار جسم و قلبش ذره ذره آب می شد. ناخوداگاه بلند شدم و سرش رو نوازش کردم. پسرم این منظره که پدرش , مادرش رو در اغوش بگیره و راه ببره تبدیل به یک جزء شیرین زندگی اش شده بود.

همسرم به پسرم اشاره کرد که بیاد جلو و به نرمی و با تمام احساس اون رو در آغوش فشرد.
من روم رو برگردوندم, ترسیدم نکنه که در روزهای آخر تصمیم رو عوض کنم. بعد اون رو در آغوش گرفتم و حرکت کردم. همون مسیر هر روز, از اتاق خواب تا اتاق نشیمن و در ورودی دستهای اون دور گردن من حلقه شده بود و من به نرمی اون رو حمل می کردم,

درست مثل اولین روز ازدواج مون... روز آخر وقتی اون رو در اغوش گرفتم به سختی می تونستم قدم های آخر رو بردارم.
انگار ته دلم یک چیزی می گفت: ای کاش این مسیر هیچ وقت تموم نمی شد. پسرمون رفته بود مدرسه, من در حالی که همسرم در اغوشم بود با خودم گفتم:
من در تمام این سالها هیچ وقت به فقدان صمیمیت و نزدیکی در زندگی مون توجه نکرده بودم.
اون روز به سرعت به طرف محل کارم رانندگی کردم, وقتی رسیدم بدون این که در ماشین رو قفل کنم ماشین رو رها کردم, نمی خواستم حتی یک لحظه در تصمیمی که گرفتم, تردید کنم.

 

"دوی" در رو باز کرد, و من بهش گفتم که متاسفم, من نمی خوام از همسرم جدا بشم!

اون حیرت زده به من نگاه می کرد, به پیشانیم دست زد و گفت: ببینم فکر نمی کنی تب داشته باشی؟

من دستشو کنار زدم و گفتم: نه! متاسفم, من جدایی رو نمی خوام, این منم که نمی خوام از همسرم جدا بشم...

من حالا متوجه شدم که از همون روز اول ازدواج مون که همسرم رو در آغوش گرفتم و پا به خانه گذاشتم موظفم که تا لحظه مرگ همون طور اون رو در آغوش حمایت خودم داشته باشم.

"دوی"انگار تازه از خواب بیدار شده باشه در حالی که فریاد می زد در رو محکم کوبید و رفت.

من از پله ها پایین اومدم سوار ماشین شدم و به گل فروشی رفتم.


یک سبد گل زیبا و معطر برای همسرم سفارش دادم.

دختر گل فروش پرسید: چه متنی روی سبد گل تون می نویسید؟
و من در حالی که لبخند می زدم نوشتم : از امروز صبح, تو رو در آغوش مهرم می گیرم و حمل می کنم, تو رو با پاهای عشق راه می برم, تا زمانی که مرگ, ما دو نفر رو از هم جدا کنه........

 

 



 

 
چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:, :: 12:51 :: نويسنده : ویدا

 
چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:, :: 12:37 :: نويسنده : ویدا

 

عشق یك جوشش كور است  و پیوندی از سر نابینا یی اما دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال.

عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هر چه از غریزه سرزند  بی ارزش است  و دوست داشتن از روح طلوع می كند و تا هر جا كه یك روح ارتفاع دارد، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج می یابد.

عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر می گذارد اما دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می كند و بر آشیانه ی بلندش روز و روزگار را دستی نیست...

 

فرازهایی از کتاب "دوست داشتن از عشق برتر است" دکتر شریعتی

 
چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:, :: 12:19 :: نويسنده : ویدا

سلام همسر مهربونم ... امروز دلم گرفته، نمی دونم چرا!! ولی خیلی خیلی گرفته!! دلم واسه شوشوی نازم تنگ شده هر وقت نیست تا با اون چشمای قشنگش بهم ذل بزنه دلم می گیره... قلبم خالی میشه هر وقت منو میبوسه و از در میره بیرون...

همسرم،عزیز دلم، خیلی دل تنگتم و دوستت دارم تو تنها شوشوی بوس بوسی دنیایی.....